ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سلام به آقامحمدیاسین خودم
پسر عزیزم
اصولاً فکر کردن خیلی خوبه ،
کلا" فکر کردن چیزه خوبیه ، فکر کردن برای هر چیزی خوبه!
ببین عزیزم این کار سخت نیست . اصولا" چون ما تمرین نکرده ایم ، سخت به نظر می رسه . ولی کافی است قبل از انجام هر کاری درباره ی اون کار کمی بیندیشیم . پسر عزیزم فکر کردن اساس یک زندگی خوب است . پسر عزیزم بیا مؤدّب بودن را تمرین کنیم . نه برای خوشایند دیگران بلکه برای احترام به خودمان . مهم نیست که مخاطب ما مؤدّبانه برخورد کند یا نه ، ماباید مؤدّبانه رفتار کنیم و مطمئن باشیم که از این کار احساس خوبی خواهیم داشت .مطمئنّم که من و تو بچّه های گلی هستیم از این تمرین بهرمند خواهیم شد و خدا هم کمکمون خواهد کرد ...عزیزم بهر حال باید راه و رسم جوانمردی و فتوت را یه جورایی یاد بگیرم و تمرینش از حالا خیلی باحاله ...پس شروع کن ...
بسم الله
شبی ساکت و دلگیر خودم بودم و قلبی که ز غم بسته به زنجیر
و هنگام اذان بود
که پیچید در افاق یکی نغمه ی تکبیر
نوشتند که هنگام اذان دست به دامان خدا باش و مشغول دعا باش
وگفتم به خدا بین دعایم
که دلتنگ اذان حرم کرببلایم .
پسرم عزیزم الان که این مطلب را مینویسم، حسابی دلم از هوای شهرم گرفته و دارم در آلودگیهایش نابود میشوم. بغض اجازهی نفسکشیدن نمیدهد. هوای شهر من خیلی آلوده است؛ اما نه آلوده از دود ماشینها و منواکسید کربن دلم از مردم شهرم گرفته…
دخترانی که همهی وقتشان را برای آرایشهای غلیظ صرف میکنند و تا میتوانند در مقابل پسران شهر جولان میدهند؛…..
پسرانی که همهی وقتشان را برای جذب دل دخترانی صرف میکنند که خود را زیر نقاب آرایش و زیبایی پنهان کردند . (البته چرایش را هنوز نمیفهمم. اگر تــو میدانی به من هم بگو.)
دیگر شهر من بوی معنویت نمیدهد. همه فکر میکنند که برای همیشه زنده اند … پسربچههای شهر من خود را طلبکار بزرگها و روحانیون شهر میدانند؛ …. بماندکه بعضی روحانیون هم بر طبل بی خیالی کوبیده اند . عزیزم اینجا شهدا فراموش شده اند ….
کاش گریه هایم دلنوشته ام می شد تا درد دل مرا می فهمیدی !
بگذریم ….
بعد از چند صباحی از بازگشت از بهترین سفر مشهد و برآورده شدن آروزیم…
بعد از گذشت چند صباحی از سفر مشهد مقدس ؛ وقتی از محل کار تا منزل را می آمدم؛ خود به خود دلم گرفت؛ دلم برای روزهای سفر تنگ شد؛ با خودم گفتم کاش برنمیگشتم؛
ای کاش ارباب مرا می طلبید ... روزهای پر از ارادت خدمت به ارباب؛ روزهای پر از عشق... و باز اشک است که روایتگر روزهای اردات من است ... پسر عزیزم دلم از مردم شهرم گرفته...دلم آسمون مهتابی میخواهد... پسر عزیزم امروز ساک جمع می کنم برای سفر به بهشت ، وضو می گیرم و دو رکعت نماز عشق ، از پیراهن شروع می کنم؛ ناگهان یاد پیراهن کهنه ای می افتم! کنار می گذارم...
بغض گلویم را پر می کند و ندای دلم بلند می شود:
سفر بهشت فقط یک دل عاشق می خواهد و پای استوار ، نگاهم به پایم می افتد! و خطاب به قدم های دلم می گویم:
آماده باش برای پیاده ی عاشقانه تا بهشت ….
در سفری که ویژه دعوت می شوی باید ویژه باشی. مخصوصاً اگر عید باشد و با پای دل راهی حرم یار شوی .