سهماش را میخواست.
اما معلوم نبود سهمی دارد یا نه!
اصلاً سهماش چقدر است. میگفت: من این حرفها را قبول ندارم. رفت بالای بالا.
جایی که در امان باشد. میگفت: کی گفته؟ خدا؟ کدام خدا؟ اصلاً از کجا معلوم این حرفا درست باشد؟
متن توافق :
شنگول به مدت یکسال باید در خانه گرگ کار کند.
به محض امضای توافق مُنگول با آقا گرگه به صحرا رفته و با هم بازی برد-برد انجام دهند
شاخ های ننه بزی هم بریده و به مدت 10 سال شایدم تا آخر عمر محدود می شود .
ننه بزی می پذیرد که در خانه را باز کرده و اجازه سرکشی سرزده را به گرگ بدهد
خانه ننه بزی تخریب و با همکاری بچه گرگها بازسازی می شود.
و در مقابل آقا گرگه اجازه می دهد که ننه بزی برای شنگول و منگول گیاه تازه ببرد.
و ضمنا"ننه بزی نیز با افتخار عضو باشگاه الاغهای جنگل می شود.
آقا گرگه حق شنگول را در تحقیق در مورد دندانهای آقا گرگه به رسمیت می شناسد.
این توافق الزام آور نیست و جنبه حقوقی نیز ندارد.
یکی از رزمندگان شوخ طبع در زمان عملیات به سایر رزمندگان گفت:
«بچه ها هر چه به دستتان رسید نخورید؛
خصوصاً تیر و ترکش.
چون اینها بیت المال است و حساب و کتاب دارد.
فردا باید جوابگو باشیم».
دیروز داشتیم تو نمایشگاه راه میرفتیم که دیدیم چند نفر نشستن کف سالن و دارن به یه چیزی اعتراض میکنن. رفتیم ببینیم حرفشون چیه؟
چاپ آخر: سلام پدر جان، کی اذیتتون کرده؟! چرا اینجا نشستید؟
پیرمرد معترض: چرا نداره که! امثال ما همیشه در طول 2500 سال حیات این رژیم محترم بودیم اما نمیدونم چرا چند وقته به ما توجهی نمیشه؟
2500 سال؟ شرمنده، خبر ندارید انقلاب شده؟
جون من؟ کِی؟
الان 37 ساله!
نه بابا! یعنی رضاخان رفت؟
نه آقا جان. اونکه 70 ساله رفته، پسرش رو میگم، محمدرضا، اونم رفته. مردم انقلاب کردن!
عجب...
پس معلومه ماشالا سنتون هم زیاده ها، چند سالتونه پدر جان؟
من تا هشتادش رو شمردم، بقیهش دیگه از دستم در رفت!
آخر نگفتید مشکلتون چیه؟
خب چرا ما رو اذیت میکنن. من جای پدرجدشونم... با کسی کاری نداریم که. واسه خودمون سیبیل میذاریم، سیگار میکشیم... چرا راحتمون نمیذارن؟
کی شما رو اذیت کرده؟ دولت؟ وزارت ارشاد؟
نه بابا... اینا که خوبن... جدیدا هم خیلی خوب شدن... خود وزیر اومد نشست بغل دستم من هی سیگار کشیدم فوت کردم تو صورتش... هیچی هم نگفت!
پس کی؟
همینا دیگه... غذای درست و حسابی بهمون نمیدن، سیگار اضافی میخوایم نمیدن، میگیم یه دون آددامس کمه، بزارید دو تا دوتا بجوییم قبول نمیکنن...
کیا اینکارها رو میکنن؟
الان من سه ماهه میگم یکی رو بفرستید روتختیم رو بشوره، گوش نمیدن...
ای بابا... کیا پدر جان؟ کیا؟
همینا دیگه... همینا که اونجا پرچمشون هست...
پرچم فرانسه رو میگید؟
آره دیگه... همون که بالاش آبیه... اذیتمون میکنن...
همون فرانسه هستش.
حالا هر چی... هر چند وقت یه بار میان یکی از ما رو میبرن تو خونه شون...
سفارتشون...
آره همون... میبرن اونجا میگن تو شوالیهای... بعد هم میارن دم در یه ساندویچ الویه میدن میگن بخور برو... خب لااقل نون اضافه بزارن ما سیر شیم دیگه! با ساندویچ یه نونه آدم عادی هم سیر نمیشه چه برسه به شوالیه!
خب شما چرا میرید؟
چی کار کنیم پسر جان... پیر شدیم دیگه... دیگه حال نوشتن که نداریم... نسل جوون هم که دیگه خیلی کتبامون رو نمیخره... مجبوریم الویه بخوریم دیگه!
پس اینطور... من با اجازهتون برم...
ببین آشنا نداری بهشون بگی واسه ما نون اضافه بزارن؟
نه پدر جان.
ببین بهشون بگو ما که چند ساله همه کار کردیم براشون... گفتن کانون نویسندگانتون باید از الان نق بزنه، زدیم... گفتن فحش بدید به قصاص و... دادیم، گفتن علیه جنگ بنویسید، نوشتیم... خداییش حالا یه نون ساندویچی چیزیه که دریغ میکنن؟!
معرفی کتاب/ «چراغها رو هر کی خاموش کرد، کرد»
آخرین اثر نویسنده معاصر «مهسا مملی» بعد از چندین سال مجوز گرفته و در نمایشگاه امسال توزیع شده است.
مملی در این کتاب 8 داستان را گرد هم آورده و در سبکی نوین به مخاطب ادبیات امروز تقدیم کرده است. داستانهای این کتاب همگی درباره عشق هستند، یعنی در واقع زیادی درباره عشق هستند!
مملی پیش از این پیشبینی کرده بود که این کتاب با استقبال فراوانی از سوی صنف زنان خیابانی مواجه شود. به همین دلیل هم نشر «چاه» که انتشار این کتاب را بعهده داشته است اعلام کرده که این کتاب را در نمایشگاه با تخفیف 50 درصد دراختیار اعضای فعال این صنف قرار خواهد داد!
همچنین این نویسنده از ترجمه این کتاب به زبان تایلندی در آینده نزدیک خبر داده بود!
گفتنی است سخنگوی وزارت ارشاد درباره دلایل اعطای مجوز نشر به این کتاب اعلام کرده بود: راستش هیچکدوم از ممیزهای ما روشون نمیشد این کتاب رو تا ته بخونن. 2 سال دنبال یه ممیز پررو گشتیم اما پیدا نکردیم. آخر سر هم گفتیم مجوز بدیم بره پی کارش.
در صفحه 26 این کتاب میخوانیم:
«...»
ولش کن اصلاً!
خبر «چاپ آخر» تایید شد: فرغونها در راهند
در شماره پنج «چاپ آخر» از تصمیم وزارت ارشاد برای استفاده از ظرفیت 5 میلیون بازدید کننده نمایشگاه کتاب برای تکمیل ساختمان مصلی خبر دادیم و گفتیم که وزارت ارشاد قصد دارد به دست هر کدام از این 5 میلیون یک فرغون آجر یا دو کیسه گچ یا یک کیسه سیمان یا... بدهد که با خود از درب ورودی تا شبستان اصلی بیاورند تا ضمن صرفه جویی در هزینه کارگر، کار ساخت مصلی هم تمام شود.
حالا امروز رسانهها نوشتند سرویسدهی مینیبوسهایی که وظیفه حمل بازدیدکنندگان را داشتند متوقف شده است.
اگرچه برخی مسئولین از اختلاف بین حامی مالی نمایشگاه و مسئولین نمایشگاه به عنوان دلیل این امر خبر دادند، اما شنیدههای خبرنگار چاپ آخر حاکی است که نخیر! دلیل همان است که چاپ آخر گفته بود و به زودی فرغونها هم میآیند!
آنچه که موجب انکار وجود فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) گردیده است
دست نیافتن دشمنان به اوست
همانند انکار ذات باری تعالی ازسوی کسانی که اثری از ذات خدای متعال در جهان هستی نمی بینند
و میگویند: اَرِنَا اللهَ جَهْرَةً (2)
در حالیکه برای ایمان آورندگان به غیب، باور کردن وجود خدا وپی بردن به هستی و حضورش،
از آیات قدرتش در آفاق و انفس امری معقول و محقق است.