ایران سبز
ایران سبز

ایران سبز

نفس

2

نفسها به شماره افتاده اند وای به حال ما اگر ان دنیا شفاعت ما را نکنید
چه خوب شد امدی برادر!

من
دارم می روم در مجاورت تابوت تو و نگاه می کنم
به انتهای خیابان و انتظار طلوع ماه را می کشم
حتم دارم الان دل ماه اینجاست و فقط کافی است 
روضه عباس بخوانیم تا خورشید هم در خیابان انقلاب افتابی شود
تا معراج راهی نیست و تا ظهور 
شهیدی که به خواب مادرش امده بود می گفت:
اندکی صبر سحر نزدیک است
با مهدی من هم خواهم امد اما ظهور به عمر تو قد نمی دهد مادر!
ما اینجا دستمان خیلی باز است چرا از ما چیزی نمی خواهی!
گریه کن مادر حق داری.
این شهیدی که درون تابوت است همرزم بسرت بود و بدر
ان دیگری که الان گمنام است روزگاری برای خود
اسم و اوازه ای داشت خانه و کاشانه ای داشت
مادری داشت
نه
شما را به خدا قسم می دهم به هیچ شهیدی
گمنام نگویید اینها هر کدام برای خود کسی بوده اند
گمنام ما هستیم که مرده ایم و هیچ کس برایمان فاتحه نمی خواند
انکه امروز روی دوش ما است گمنام نیست
نام دارد . نام خانوادگی دارد.
پدر و مادری دارد که هنوز هم چشم به راه برگشتن او هستند.
به مفقود الاثر جاوید الاثر بگوییم چه فرقی می کند به حال مادری که
26 سال چشم به زنگ دوخته است ؟
معنای انتظار را باید از شهید هور پرسید
ما چه می فهمیم دلتنگی غروب ادینه را.
چه خوب شد امدی برادر!

یادشان

نمی دانم چرا هر بار از «شهید» می نویسم، عطر لاله ها، بی شائبه به مشامم می رسد.«شهید» کلمه ای است که هر چه بخوانی اش تازه تر می شود.شهادت درختی است که هر چه بیشتر از او بچینند بیشتر بار می دهد.چشمه ای است که هر چه از او آب برداری، بیشتر فوران می کند.شهادت، آبشاری معکوس است که بر ستون های آسمان جاری است.شهادت، پله کانی است که خدا آن را بر دیوار قدیمی جهان گذاشته است تا هرکس دلش برای چیدن ماه تنگ شده، از آن بالا برود.مگر نگفته اند که «شهادت نردبان آسمان بود»حالا «شهید» رفته است و نامی از خود برای تنهایی ما به یادگار گذاشته است.حالا او آن قدر دور رفته است که بگوید از جنس دنیای ما نیست، از جنس دنیای ما نبود ...حالا می دانیم که هر چه بیشتر خواب، پلک هایمان را سنگین می کند، عطر جادویی درخت شهادت را کمتر حس می کنیم.امّا یادمان نرود که میله روزها آن قدر مقابل چشمانمان را سیاه نکنند، تا چهره معصوم او را از یاد ببریم.یادمان باشد که قاب عکس او را از طاقچه خاطرات، پایین بیاوریم و هر عصر پنج شنبه هم که شده با دستمال گریه، پاک کنیم.یادمان باشد که «شهید» و «شهادت» را از یاد نبریم.

1


زمانه


زمانه‌ی عجیبی است.

برخی امام گذشته را عاشقند،

نه امام حاضر را! می‌دانی چرا؟

امام گذشته را هرگونه که

بخواهند تفسیر می‌کنند،

اما امام حاضر را باید فرمان ببرند! و

کوفیان، عاشورا را این‌گونه رقم زدند!

عالم عشق



در عالم عشق ؛

همه چیز درسکوت رقم می خورداینهمه هیاهو برای چیست
نمیدانم
کربلا را ببین...
هرچه صدا هست در جبهه یزید است

کربلاییان آرام جان می دهند