*****
ای مهدی صاحب الزمان ، ادرکنی
ای منجی آخـــر به جهان ، ادرکنی
***
ما مانده به راهیــم ز محتاجی خود
ای یاور جـــــان ماندگان ، ادرکنی
***
این چشم به راهــی شده مرسوم ، بیا
ای چشم و چراغ هر زمان ، ادرکنی
***
پنهان نشـود ماه ، دراین شام سیه
ای مــاه زمین و آسمان ، ادرکنی
***
میشود ، ذکرتورا گفت و تو را یاد نکرد؟
ای ذکــــــــــر و نماز جمکران ، ادرکنی
***
غفلت زده ایـــــم ما ، شما زود بیا
ای پرده نشین بی نشان ، ادرکنی
***
حنجره ها قفل شده، بس که ندا داد بیا
ای باعث هـر صوت و فغان ، ادرکنی
***
هفته هامان که به ســــرعت ز پی هم بروند
ای باعث هر لحظه ما دراین جهان ، ادرکنی
***
هر جمعه به یادت همگان گوش به زنگ
ای تکیه زده به کعبـــــــه مان ، ادرکنی
***
اینک همه محتاج طلوعـیـــم ، بتاب
ای شمس نهان این جهان ، ادرکنی
***
آخـــــــر چه شود عاقبت منتظران
ای مهدی صاحب الزمان ، ادرکنی
*****
*****************************************************
دوستان عزیز و مهربان اگر ازمتن لذت بردید، با دعای خیری یادم کنید
نفسها به شماره افتاده اند وای به حال ما اگر ان دنیا شفاعت ما را نکنید
چه خوب شد امدی برادر!
من دارم می روم در مجاورت تابوت تو و نگاه می کنم
به انتهای خیابان و انتظار طلوع ماه را می کشم
حتم دارم الان دل ماه اینجاست و فقط کافی است
روضه عباس بخوانیم تا خورشید هم در خیابان انقلاب افتابی شود
تا معراج راهی نیست و تا ظهور
شهیدی که به خواب مادرش امده بود می گفت:
اندکی صبر سحر نزدیک است
با مهدی من هم خواهم امد اما ظهور به عمر تو قد نمی دهد مادر!
ما اینجا دستمان خیلی باز است چرا از ما چیزی نمی خواهی!
گریه کن مادر حق داری.
این شهیدی که درون تابوت است همرزم بسرت بود و بدر
ان دیگری که الان گمنام است روزگاری برای خود
اسم و اوازه ای داشت خانه و کاشانه ای داشت
مادری داشت
نه
شما را به خدا قسم می دهم به هیچ شهیدی
گمنام نگویید اینها هر کدام برای خود کسی بوده اند
گمنام ما هستیم که مرده ایم و هیچ کس برایمان فاتحه نمی خواند
انکه امروز روی دوش ما است گمنام نیست
نام دارد . نام خانوادگی دارد.
پدر و مادری دارد که هنوز هم چشم به راه برگشتن او هستند.
به مفقود الاثر جاوید الاثر بگوییم چه فرقی می کند به حال مادری که
26 سال چشم به زنگ دوخته است ؟
معنای انتظار را باید از شهید هور پرسید
ما چه می فهمیم دلتنگی غروب ادینه را.
چه خوب شد امدی برادر!
عید سعید فطر بر مسلمین جهان مبارک باد.
بدرود ای بزرگترین ماه خداوند و ای عید اولیای خدا
بدرود ای ماه دست یافتن به آرزوها
بدرود ای یاریگر ما، که در برابر شیطان یاریمان دادی
بدرود ای که هنوز فرا نرسیده از آمدنت شادمان بودیم
و هنوز رخت برنبسته از رفتنت اندوهناک.
بدرود
آنچه مردم در کمال ناباوری شاهد آن هستند، خود نمایی ستاره شش پر اسراییل در پوشش سازه مذکور است! سازهای که البته تصویر یک گل پنج پر در وسط آن دیده میشود. اما این گل پنجپر در محاصره شش جهتهی مثلثهایی که در کنار هم چیده شدهاند و در کنار هم صدها ستاره داوود پدید آوردهاند که کل سطح سازه میدان انقلاب! را پوشش دادهاند.
داشتند که قرار است با این همه هزینه چه اتفاقی در این میدان بیافتد؟! میدانی که برای ایرانیان خاطره انگیز و غرورآفرین و یادآور شکوه و عظمت این امت بوده و شور و خروش و غرور و غیرت مردم در آن به تصویر کشیده شده است. میدانی که فقط برای تهرانیها نبوده و متعلق است به همه ایرانیان. میدانی که همیشه میعادگاه صحنههای باشکوه برای ملت بزرگ ایران بوده است.به گزارش صراط کار ساخت میدان از یک سازه منحنی وار شروع شد که برخی نقل قولها برای دفاع از این سازه مدعی بوده و هستند که این فرم نماد هنر ایرانیان است. در حالی که این حرف ادعایی بیش نبوده و نیازمند مراجعه به فرهنگ معماری ایرانی و بررسی فرمهای بکار رفته در آن است تا میزان قرابت آنها را با فرم سازه مذکور مشخص نماید. از روزی که کار تخریب میدان انقلاب و مجسمه خروش ملت ایران آغاز شد، بسیاری سوالی در ذهن با این همه سوالی که در مقابل این مدعیان موجود است این است که به راستی اگر عزیزان متولی، اینقدر نگران فرمهای اصیل ایرانی هستند چرا در مورد فرم هرمی مثلثی جدید مجلس شورای اسلامی نگران نیستند و آیا میشود پاسخگوی این موضوع باشند که این فرم در کجای فرهنگ معماری ما جا دارد؟!
مولای غریبم! نیامده ای ! اما نیک می دانی که کمی آن سو تر از سرزمین من، درویشان حتی نان خشکیده ای ندارند تا در آب فرو ببرند، نیامده ای اما خوب می دانی، کمی آنسوتر از سرزمین من چه کودکان معصومی که از گرسنگی پرپر شدند.مولای من کودکان قحطی زده سومالی روزهاست که در انتظار أمدنت هستنتد.مولای من نیامده ای اما می دانی گروهی افراطی، متوسل شدن به تو و اجداد پاکت را شرک اکبر دانسته و حکم به قتل ما داده اند. نیامده ای اما می دانی این دار فانی برای خیلی ها چقدر باقی شده و آخرتی را که نیامده به تمسخر می گیرند. نیامدی اما می دانی موعودهای دروغین و بی معجزه هر روز تعدادشان افزونتر می شود.
نیامده ای اما می دانی که در گوشه گوشۀ دنیا عدالت گمشدۀ مردمان شده، که نشانی از آن نمی یابند. نیامده ای اما می دانی که در سرزمین من بر درختهای دروغین و مسجدهای ضرارگونه دخیل می بندند و حاجت می خواهند. نیامده ای اما می دانی کلید گمشدۀ کعبه را به حراج گذاشته اند و نمی دانند کلید کعبه تویی و مردم تو را گم کرده اند! تو غمین مباش که آنها حاجت از درخت می خواهند ولی حاجت من حاجت اصلی همۀ آنهاست و تنها از خدای تو طالب آن هستم؛
و آن چیزی نیست جز طلب تعجیل در ظهور آخرین منجی
کاش قدر بدانیم
«به درستی که ما در شب قدر، قرآن را فرو فرستادیم»آری، این فرو فرستادنی است عظیم و سپردنی است بزرگ! وقتی اساسنامه معبود بر حیات بندگان ابلاغ میشود؛ آنگاه که آئیننامه زندگی در ساحت اسلام اعلام میشود و شبی که قانون اساسی عُبودیت، در خلوتی محض میان رب و بنده، وضع شود، قدر تجلی مییابد و به درستی که قدر، مجال ادراک فضیلت است و فرصت تحصیل نور! باشد که آن را قدر بدانیم!
کسی چه میداند
«و چه میدانند که قدر چیست»کسی چه میداند در پس این شب عمیق، چه روشنایی لمیزلی ساطع است؟! کسی چه میفهمد روزنههای بالغی را که از سقف این شب بینظیر قد کشیدهاند؟! کسی چه میبیند احوال متعالی کاینات را در پس این انزال روحانی و سپس مدهوشی خلایق را در شوق ورود کلاماللّه بر عرصه جهان
برتر از هزار ماه
«این شب از هزار شب، گرانقدرتر است»
فرصتی است مساوی غروب امشب تا طلوع صبح فردا؛ مثل تمام شبهای دیگر. ولی این طلوع کجا و آن طلوعها؟! صبح فردا، صبح رویش زمین در مضمون وحی است؛ صبح شکوفایی لهجه ملکوت در زبان خاک؛ پس ارزش این شب، بالاتر از هزار برابر دیگر شبهاست. و خوب میدانی که در محاسبه خالق، اسراری فراتر از فهم مخلوق، جریان دارد. پس سکوت، زیباترین نشانه معرفت خواهد بود
سلام بر همه فضایل
شب حلول ملائکه است و روح، به اذن پروردگاری که بشر را به مقصد تکامل آفرید و جهت داد. ربی که عرصه ربوبیتِ خود را عمومیت بخشید تا راه بندگی بر همگان گسترده بماند. و سلام بر همه فضایل تا طلوعی که در بهشت به تماشایش خواهیم نشست.
مولایم :
هر عیدی که فرامی رسد بنا است که ما بخندیم ؛ خوشحال باشیم و شادی کنیم و ما نیز می خواهیم در اعیاد چنین باشیم ؛ اما چه کنیم که غیبت تو خنده را به ما حرام کرده است .
سرورم : ما درخوشحالی شما خوشحالیم اما در اعماق درونمان چنان غمی نهفته است که حتی الفاظ قادر نیستند بر پیکره اش لباس شوند .
یا مولای :
هر روز فرخنده ای که از ایام الله فرا می رسد ما شیعیان جشن می گیریم , اما درمیان فریادهای شهدایمان و نالهای کشته هایمان و آتش ظلمهائی که از زمان شهادت مادرت فاطمه زهراء برما روا داشته اند .
خوشحالیهایمان را با اشک و خون ترسیم می کنیم و با بغض فرو کشیده لب فرومی بندیم و خواهیم گفت که سرچشمه زلال امامت آنگاه د ردل زمین فرو رفت که بانگ های فریاد : هل من ناصر ینصرنی , اباعبدالله علیه السلام بی جواب ماند.
آقای من :
این غم همواره درون سینه های ماست تا زمانی که ظهور بفرمائی .
البته چنین است که حزن جز فرآورده محبت شما نیست.
- چطور خوشحال باشد عاشقی که این چنین معشوقی دارد و به فراق او مبتلاست؟
- چطور بخندد تشنه ای که دریایی از آبی شیرین و زلال و خنک د رپیش دارد امابرای سیراب شدن از آن راهی نمی یابد ؟
- مولای من:
- مامی خندیم اما این خنده فقط بر لبان ما نقش می بندد زیرا که در دلهای ما آتشفشانی از سنگهای گداخته حسرت نهفته است .
- حسرت یک نگاه ...
- حسرت سیراب شدن د ردریای چشمهایت و حسرت شنیدن سخنان حکیمانه ات .
- امیدوارم هرگز نخواسته باشم به شمارش آورم اثرات محبتتان را در زندگیم , زیرا که محبت شما د رزندگی من نه تنها اثرنکرده است بلکه با روزگار من عجین شده است و گوشت و خون و پوستمان ازآن روییده است . اینکه بخواهیم از اثر چیزی در زندگیمان صحبت کنیم که بزرگترین رکن زندگی است شاید بی معنا باشد.
حبیبا:
چطور از اثر محبتت در زندگیم سخن بگویم و در حالی که دانه های عشقت هنگامی در قلبم کاشته شد که به من درس خداشناسی می دادی وقتی که ذرّه کوچکی بودم، در قبل از این عالم .
و واضحتر بگویم .
سیدی!
کوچکترین تشعشع از اثرات محبتت در زندگیم متلاشی شدن همه وجودم و توجه همه قلبم و خیر دنیا و آخرت برایم .
به امید آن روزی بیایی و به سرمای غربت و تاریکی جهل و زشتی ظلم خاتمه دهی . زیرا که زیبایی و خوبی جز با وجودتو معنا نمی شود .
تاریخ چند هزار ساله ایران نشان میدهد که همواره مسئله حجاب به عنوان اصلی پذیرفته شده در جامعه وجود داشته است؛ تا جایی که حجاب و عفاف به عنوان امری فرهنگی- اجتماعی در تمدن اسلامی-ایرانی نهادینه شده است. آنچه مسلم است این است که همواره نیاز به بسترسازی برای تعمیق و نهادینه کردن حجاب صحیح و اسلامی در جامعه حس میشود. متاسفانه در سالهای اخیر، نهادهای آموزشی و رسانه های جمعی و در راس آنها صدا وسیما، نه تنها در راستای آموزش حیا و تقویت آن تلاش محسوس و قابل ذکری نداشته اند که بعضا آب در آسیاب دشمن ریخته و ناخواسته اما خالصانه در جهت رسیدن به هدف آنان تلاش کرده اند.
وضعیت نابهنجار حجاب به خصوص در رسانه ملی که نماد فرهنگ یک کشور است و آن هم در کشوری که امالقری جهان اسلام است واقعا دردآور و نگرانکننده است و این فکر را تداعی می کند که در پشت این سناریوی تلخ واقعیتی تلخ تر نهفته است و تا ناکجا جامعه و خانواده و نسل جوان و غیر جوان را تهدید میکند.
پوشش زنانی که در برنامههای پخش شده از صدا و سیما ایفای نقش می کنند هیچ انطباقی با ارزشهای اسلامی ندارد و رسانه ملی به عنوان نهادی فرهنگساز باید در ارائه ی الگو تلاش کند که باعث دامن زدن به موج بد حجابی در جامعه نشود در عین حال نه تنها برای جلوگیری از ترویج بدحجابی تدابیری نمی اندیشد بلکه همواره با انتخاب بازیگران نامناسب به این معضل دامن می زند.
نگاهی کلی به وضعیت پوشش بازیگران زن که با حضور مقابل دوربین در بسیاری مواقع نقشی موثر داشته اند و بعضا با پوشش چادر به ایفای نقش می پردازند به خوبی مشخص خواهد کرد که این بازیگران حرفه ای! در پشت دوربین های سینما و تلویزون با چه اعتقادی به حجاب می نگرند!
اینجانب روح الامین به دلیل انتشار برخی از تصاویری که در ادامه مطلب می بینید پوزش می طلبم .
ادامه مطلب ...
دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است
جان را هوای از قفس تن پریدن است
از بیم مرگ نیست که سر داده ام فغان
بانگ جرس به شوق به منزل رسیدن است
دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم
باری علاج شوق گریبان دریدن است
شامم سیه تر است زگیسوی سرکشت
خورشید من برآی که وقت دمیدن است
بوی تو ای خلاصه گلزار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پرکشیدن است .
بگرفت آب و رنگ زفیض حضور تو
هر گل در این چمن که سزاوار دیدن است
با اهل درد شرح غم خود نمی کنم
تقدیر غصه دل من ناشنیدن است
آن را که لب به دام هرس گشت آشنا
روزی « امین » سزا لب حسرت گزیدن است .