ایران سبز
ایران سبز

ایران سبز

زنان تجاوز شده یکی از پیامدهای از جنگ

بغض گلویش را گرفته بود!!!

 چرا جنگیدیم ؟؟؟

شنیده بودم وقتی اسراییل می خواست مناطقی از کشور فلسطین را بگیره هر بار که لشکر کشی می کرد زنان اون منطقه را لخت می کرد و در ماشینهای حمل سرباز سوارشون می کرد و همراه لشکر می برد مردم فلسطین که این حرفها را می شنیدن به خاطر بیم از بی آبرویی ؛ قبل از اینکه لشکر به شهر یا دهشون برسه آنرا خالی از سکنه می کردند و پا به فرار می گذاشتند

شنیده بودم در زمان رضاخانی ؛ روسیه وقتی به ایران لشکر کشی کرده بود (بعضی) سربازان روسی در خونه ها را می زدند و تقاضای ماتیشکا (زن) می کردند (البته حق را باید گفت به زور زن مردم را نمی بردند هر زنی جنبه اش را داشت خودش به اختیار ...)

همیشه به این مطالب شک می کردم چون اصلا در چنین فضایی که کشور اشغال بشه متولد نشده بودم

ولی وقتی کشور عراق اشغال شد خبر اینکه چطور سرباز آمریکایی موقع بازرسی بدنی یک دختر عراقی ؛ شهوتی شده بود و شبانه با دوستاش به خانواده اون دختره حمله کرده بودند و بعد از تجاوزجنسی با دختر؛ خانواده را از دم تیر گذرانده بودند مثل توپ در رسانه ها چرخید حتی فیلمی نیز از اون ساخته شد

وقتی کشور عراق اشغال شد و بعضی عکسهای شکنجه و انواع راههای کشتن مردم عراق ؛ توسط سربازان اشغالگر که به عنوان کارت پستال به دوستانشون فرستاده بودن به بیرون درز کرد

وقتی کشور عراق اشغال شد و در رسوایی زندان ابوغریب عکسهای لخت مردان عراقی را دیدم حاکی از این بود که در کدامین زندان؛ زنان لخت شده عراقی را نگه می دارن و بزور شکنجه حرف ازشون می کشن که بگو شوهرت کجاست

بگو برادرت کجاست ؛ بگو پسرت کجاست

وقتی جنگ بوسنی رخ داد

نسل کشی بی سابقه ؛ زنان تجاوز شده و... (رسانه ها هم که اجازه نشر این فجایع را نداشتند و غرب با تمامی حقوق بشر که به یدک می کشید ساکت بود) حاصل این جنگ بود

سربازدشمن که به اسیر گرفته شده بود یه خاطره تعریف می کرد می گفت در آموزشهای رزمی  نحوه بریدن سر از بدن را و... را آموزش می دادن و آموزشها را روی خوکها انجام می دادیم می گفت موقع جنگ بوسنی فرمانده صدایم زد و چند تا اسیر بوسنی کنارش بود گفت سرباز ؛ آموزشهایی که دیدی روی بوسنی ها انجام بده 

فقط بعد از جنگ بوسنی ؛ این گورهای دسته جمعی بود که بما نشانی از زجرهای وارده بر مردم بوسنی را می داد

همه وهمه اینها حاکی از این است که در جنگ ؛ آثار باستانی و نفت ؛ منابع طبیعی و قاچاق اعضا وو .. به یغما نمی ره بلکه جلوی چشمان شما خواهر و مادر و همسر شما را نیز می توانند به یغما ببرند

وقایع جنگها بمن فهماند

به خاطر ناموس جنگیدن یعنی چه؟

به خاطر وجب وجب خاک وطن خون دادن یعنی چه؟

بغضهای در گلو مانده مادران شهید یعنی چه؟ وقتی می بینند...

بغض گلویش را گرفته بود!!

 چرا جنگیدیم؟؟؟

آهسته زمزمه کرد نه نه من به خاطر اینا نجنگیدم استغفرالله من به خاطر خدا جنگیدم

او جانباز بود واز وضعیت پوشش زنان جامعه و ... رنجیده خاطر 

مهدی (عج)

روزهای فروردین تند تند می گذرد
پشت دیوار دلمان ، همهمه ی عجیبی است 

کسی صدا می زند : یافاطمه
اهالی انتظار ، نگاهشان آبستن اشک است . . . 

و از ابر چشم هایشان مدام واژه های التماس چکه می کند
امام لحظه هایمان که بودنت کهنگی روزگار ما را تازه می کند و تاریکی ثانیه هایمان را روشن،

گهگاهی به ما دور ماندگان از مدینه سری بزن 

اللهم عجل لولیک الفرج 

 zohor

آقای هاشمی ! آمریکا دشمن خدا ودین خدا وملت خداجوی ایران است

شما راست می گوید نه امام خمینی. شما می گویید آمریکا ابر قدرت دنیاست پس باید با آن وارد مذاکره شویم اما امام خمینی گفت آمریکا شیطان بزرگ است. شاید هم چون شما انسان معتدلی هستید، حتی با شیطان هم وارد مذاکره شوید، خدا را چه دیده اید! کاش آن روزی که شیطان سجده نکرد و رانده شد شما آنجا می بودید بلکه با مذاکره از رانده شدن شیطان از بارگاه الهی جلوگیری می کردید!  

آقای هاشمی. مدتی بود نبودید دلمان برایتان زیادی تنگ شده بود. مصاحبه تان با فصلنامه مطالعات بین المللی را که خواندم بیش از پیش عاشقتان شدم. شما ادم خوبی هستید و به همین دلیل هم هست که پشت سرتان حرف زیاد است، آخر پشت سر آدم های خوب حرف زیاد است. شما مصداق ضراب المثل هر که بامش بیشتر برفش بیشتر، شده اید. هرچه ادم خوبتر، حرف هم پشت سرش بیشتر است. شما آنقدر خوب بودید که ما نمی دانستیم. شما خیلی عمل گرا هستید. شما خیلی خوب هستید. اگر همه مخالفین با هم جمع می شدند و می خواستند نامه بدون سلام به اقا بنویسند عمرا می توانستند، اما شما در عمل ثابت کردید و پا را از حرف زدن فراتر گذاشتید. دست شما درد نکند که در جنگ بودید. اگر شما در جنگ نبودید معلوم نبود چه بر سر ما می آمد. تجربیات شما در جنگ خیلی کارآمد بوده و هست! امروز من معنای شعار نه شرقی نه غربی را هم فهمیدم. مدت ها بود که عوامانه فکر می کردم اما شما مرا از خواب غفلت بیدار کردید. از شما ممنونم که در زمان قطعنامه سازمان ملل با مذاکره وارد شدید. خیلی خوب است که شما اهل مذاکره هستید. راستی، یک مشتری خوب برای باغهای رفسنجان پیدا شده است، ایا اهل مذاکره هستید؟ در باب مهدی چه، اهل مذاکره هستید؟ و حکم فائزه چه؟ باز هم اهل مذاکره هستید؟ حاضرید چقدر بدهید فائزه زندانی نشود. اما اینبار مذاکره فایده ندارد. قوه قضاییه هوشیار است و بیدار. همیشه روحیه اعتدال شما را می ستودم. روحیه اعتدال شما را دوره اول ریاست جمهوری تان شناختم. خوب یادم نیست در جمع دانشجویان کدام دانشگاه صحبت می کردید، اما خوب یادم است جمله ای که گفتید: "ضرورتی برای چادر برای خانم ها وجود ندارد، اما حجاب باید کامل باشد" (نقل به مضمون) حقا که شما سردار سازندگی هستید. شما خیلی خوب راه را برای "آزادی اندیشه" باز کردید. شما بخوبی اندیشه ها را آزاد کردید. ما آزادیمان را مدیون تو هستیم نه خاتمی! خاتمی فقط شعار می داد اما این تو بودی که عملگرا بودی. شعار بی عمل مانند زیر شلواری بدون کش است!!! ممنونیم از شما که عملگرا بودی و همچنان هستی! مردی با عبای شکلاتی لایق خودت است نه آن خاتمی بزدل که پای صندوق رای حاضر شد و رای داد. این شمایید که خلبان دل ملت هستید، قالیباف خیالباف است که خود را خلبان می داند. محسن رضایی هم پای درس شما نشسته است که ادعای دکترین اقتصاد می کند وگرنه از خودش که چیزی ندارد. بعضی ها می گویند که شما نزدیکترین فرد به رهبر و امام خمینی بودید. اما من می گویم، رهبر و امام خمینی نزدیکترین افراد به شما هستند. 

 

 

 

 شما خیلی خوب هستید. حتی اگر آقا هم در نماز جمعه معروف گفتند که افکارشان به شما نزدیک نیست احتمالا اشتباه کردند. شما راست می گوید نه امام خمینی. شما می گویید آمریکا ابر قدرت دنیاست پس باید با آن وارد مذاکره شویم اما امام خمینی گفت آمریکا شیطان بزرگ است. شاید هم چون شما انسان معتدلی هستید، حتی با شیطان هم وارد مذاکره شوید، خدا را چه دیده اید! کاش آن روزی که شیطان سجده نکرد و رانده شد شما آنجا می بودید بلکه با مذاکره از رانده شدن شیطان از بارگاه الهی جلوگیری می کردید! آقای هاشمی اگر آقای خامنه ای و امام خمینی و آیت الله بروجردی و آقای مصباح و جانباز موسی سلامت و حاج محمد ابراهیم همت و حاج حسین شریعتمداری و تمام کسانی که ادعا می کنند قدمی برای انقلاب برداشته اند، بر یک سوی الاکلنگ بنشینند و شما به سوی دیگر بنشینید، به یکباره همه آنها به آسمان پرتاب می شوند و شما به زمین می آیید. چون خوبی های همه آنها انگشت کوچکه خوبی های شما نیز نمی شود. آخر این شما بودی که عمل گرا بودی، اعتدال گرا بودی، قطعنامه را پذیرفتی، دوست داشتی با عربستان ارتباط داشته باشی اما دست های پشت پرده نگذاشتند، با مصر و آذربایجان و ترکمنستان و کوفتستان و زهرمارستان مذاکره کنی اما باز هم نگذاشتند. این شما بودی که جنگ را سر سامان دادی؛ آخر شما هم فرمانده جنگ بودید و هم قائم مقام فرمانده کل قوا، اختیاراتتان هم بالا بود، حتی بالاتر از ارتفاع دیوارهای منزلتان. خرمشهر را هم شما فتح کردید چون فرمانده جنگ شما بودید، حتی فتنه 88 را هم شما با نامه بدون سلام هم پهن و هم جمع کردید چون خیلی اعتدال گرا بودید. اگر دیدار شما با خانواده کشته شدگان فتنه 88 نبود، این انقلاب پابرجا نبود. در نهایت عذرخواهی می کنم که سر شلوغتان را درد آوردم. به امید آن روزی که، در تقویم ها بنویسند آغاز روابط جمهوری اسلامی با شیطان بزرگ آمریکا. آن روز شما به ما تبریک می گویی و ما مطمئن می شویم در مذاکره با شیطان کلاه بزرگی بر سرتان رفته است. 

برگرفته از وبلاگ جلبک سبز

این یک مسئله شخصی است

برگرفته از وبلاگ دوستان 

در یکی از کلاس هایی که چند سال پیش در دانشگاه آزاد اسلامی زنجان داشتم، یک روز صبح وقتی تعدادی از دانشجویان با حالتی معترض و با کمی تأخیر وارد کلاس شدند، از آن ها علت تأخیرشان را جویا شدم؛ گفتند حراست دانشگاه بخاطر پوشش و وضع حجابشان مانع ورود آنها به دانشگاه شده و آنها مجبور شده اند برای تعویض لباس و اصلاح پوشش خود به خانه برگردند. معلوم شد مقررات جدیدی در مورد نحوه لباس پوشیدن و حدود حجاب اسلامی در دانشگاه وضع شده که از آنروز به اجرا گذاشته شده بود. بین این دانشجوها یکی از دانشجویان دختر شدیداً معترض بود که کسی حق ندارد بخاطر مسأله ای که کاملاً شخصی است و ربطی به کسی ندارد، مانع ورود دانشجو به دانشگاه و حاضر شدنش سر کلاس درس شود.

 

 

می دانستم که او با توضیح ضرورت التزام به احکام اسلامی و بقول گفتنی با منبر رفتن مجاب نمی شود. و می دانستم از آنجائی که چنین اعتراضی اصولاً پارادایمی بوده و در واقع اصلاً متوجه قوانین دانشگاه نیست با چنین شخصی باید در پارادایم خودش صحبت کرد! برای همین به او گفتم: شما می دانید که در برخی از دانشگاه های اروپا حجاب اسلامی دختران مانع ورودشان به دانشگاه می شود؟ گفت: بله! گفتم: آیا می دانید که دانشجویان محجبه ای که حاضر به زیر بار رفتن نمی شوند، از دانشگاه اخراج می شوند؟

 

 

 با تردید گفت: خب مقررات دانشگاه است! گفتم: خب آن مقررات آن دانشگاه است، این هم مقررات این دانشگاه است، رعایت کنید. سکوت کرد و دیگر جوابی نداشت بدهد. حکماً اگر با او در پارادایم شرع صحبت کرده بودم، احتمالاً تا آخر کلاس باید با او و بقیه کلاس بحث می کردم. من فراست میرزا ملکم خان، روشنفکر مشهور دوره قاجار را تحسین می کنم که گفته: «قانون در فرنگ جای کتاب شرع است»!

 

 

 

سرّ آنچه برخی از دانشجویان ما و بطور کلی قشری از جوانان را به تواضع در برابر «قانون» اما سرکشی در برابر «شرع» وا می دارد، در همین جمله کلیدی پنهان است که از آنها می شنوید: «این یک مسأله شخصی است». اصلاً قانون برای پذیرفته شدن نیازی به راه یافتن به «قلب» ندارد و پذیرفتن آن ملازمت با حفظ منافع دارد درصورتیکه احکام شرع جز از طریق راه یافتن ایمان به «قلب» سر نهاده نمی شوند. پارادایمی که جمله «این یک مسأله شخصی است» در آن تعریف می شود «اومانیسم» است؛ به معنی «انسان محوری» و انسان محوری با «شرع» که از ناحیه «خدا» تشریع می شود فاصله ای غیرقابل اندازه گیری دارد. از اینرو شخصی بودن بسیاری از مسائل، حتی اخلاق، از واجبات «اومانیسم» محسوب می شود.

 

 

 

وقتی در آذرماه 1369 جمله اوکتاویوپاز1 که «هر اتاقی مرکز جهان است» بر روی جلد مجله «گردون» تیتر شد، شهید آوینی واکنشی عالمانه به این انتخاب نشان داد. او در ابتدای مقاله ای با عنوان «پروسترویکای اسلامی وجود ندارد» نوشت: «به قول قدما که می گفتند «شرف المکان با لمکین»، اعتبار اتاق نیز به آن ذی روحی است که در اتاق می زید، یعنی «انسان» و به عبارت بهتر «بشر»؛ آن هم نه یک اتاق خاص، هر اتاقی! و نه یک بشر خاص، هر فردی از افراد بشر؛ یعنی اومانیسم، و آن هم متزلزل ترین صورت آن که اندیویدوالیسم [فردگرایی، شخص گرایی] باشد. روی سخن با آقای «پاز» نیست که بالعکس، ذکاوت او را در کشف باطن اومانیسم باید ستود. عجیب آن است که همزمان با پروسترویکای گورباچف و نوید آمدن ماهواره و تبلیغات مک لوهانی دهکده جهانی و طرح فرضیه «قبض و بسط تئوریک شریعت» [ از عبدالکریم سروش]، ناگهان این سخن سر از روی جلد مجله جدیدی درمی آورد که مدعی «نسل سوم» است... اومانیسم، یا در مصداق جمعی بشر ظاهر می شود و کار به جامعه پرستی و سوسیالیسم می کشد و یا در مصداق فردی بشر به فردپرستی می انجامد و مدعی، فریاد می زند که «هر اتاقی مرکز جهان است». هر اتاقی مرکز جهان است یعنی هر فردی از افراد بشر قطب عالم است!»

 

 

 

حلقومی که فریاد می زند «این یک مسأله شخصی است» از جنس همان حلقومی است که «هر اتاقی مرکز جهان است» را فریاد می زند. پیداست که در پارادایم «هر فردی قطب عالم است»، حجاب که از احکام شرع مبین اسلام است نیز مسأله ای می شود شخصی که به هیچکس ربطی پیدا نمی کند مگر به آنکس که پذیرفته باشد که هر فردی قطب عالم است! شعارهایی مثل حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق همجنسگرایان و غیره در همین چهارچوب تعریف می شوند و هر آنچه که در برابر اعطای این حقوق قرار بگیرد قابل رد است حتی شرع اسلام.

 

 

 

وقتی دهه سوم انقلاب اسلامی به دوم خرداد 76 رسید به مدد شعار «توسعه سیاسی»، بستر مناسبی برای یکی از تقابلات فرهنگی و به تبع آن سیاسی پرچالش در دانشگاه ها و محیط های علمی و فکری ایجاد شد و آن تقابل اومانیسم (انسان محوری) در برابر تائویسم (خدا محوری) بود. افرادی همچون دکتر سروش از چهره هایی بودند که با مغلطه در این حوزه، اساس تحول فرهنگی مخربی را پدید آوردند (خزلهم الله اجمعین).

 

 

 

سروش به مثابه داوری که گویا خود از دایره هر دو حوزه اومانیسم و تائویسم خارج است، می گفت اومانیست ها چون می گویند «حقوق بشر» لذا اینها حقگرا هستند و مطالبه «حقوق» دارند اما شما در دین «تکلیف» دارید و ملزم به عمل به تکالیف شرعید. چنین تفکیکی خود بخود این ذهنیت را برای شنونده ایجاد می کرد که پس آنکه اومانیست است «تکلیف» ندارد و متقابلاً انسانی که ملتزم به تکالیف شرع است حق مطالبه «حقوق» خود را ندارد و از آنها محروم است، لذا باید حق انسان را از خدا گرفت!

 

 

 

طبیعتاً وقتی این مغلطه تبدیل به باور بشود، برآیند آن چون و چرائی خواهد بود که در برابر احکام شرع صورت می گیرد. و مگر نمی گیرد؟ «چرا خداوند گفته زن باید حجاب داشته باشد؟» نه سؤالی است که درپی پاسخ است، بلکه درپی مؤاخذه خدا و گرفتن حق انسان از خداست و تمنای رهایی از قید حجاب دارد. کار این پارادایم تا آنجا می تواند پیش برود- کما اینکه رفته- که انسان این حق را برای خود قائل می شود که بگوید: «کیست که بتواند به انسان بگوید این کار را بکن و این کار را نکن؟» کما اینکه گفتند و در یکی از ویژه نامه های روزنامه «شرق» در سال83 به صراحت نوشتند که «مسأله بشر در همیشه تاریخ این بوده که کسی به او نگوید این حرام است، این واجب است و این را نباید انجام بدهی و این را باید انجام بدهی یا این مکروه است و آن مستحب است و این مباح؛ بلکه همه چیز برای بشر مباح است!» و آمدند که حق بشر را از خدا بگیرند و این تلقی، دانسته و ندانسته آنقدر حتی با لباس دین و توجیهات برخی از علمای دین در آن دوره دامن زده شد که نتیجه آنرا امروز با جملاتی از قبیل «این یک مسأله شخصی است» از زبان های بریده از وحی می شنویم.

 

یا فاطمه (س)

در این جا و در پهنه دشت سجاده ها می توان رویش گل های یاس و نسترن را به نظاره نشست. این جا، در نیایشگاهی که حریری از سکوت و هاله ای از تسلیم ، تو را به خود فرا می خواند، می توان آوای خوش جبرییل را شنید و عطر دست های محمد(ص)، این آخرین پیامبر الهی را استشمام کرد. با خود می گویی که راز و رمز این معراج چیست؟ چگونه می توان به یک آسمان باور پاک و حقیقت ناب عروج کرد؟ در پی پاسخی هر چند ناتمام و به اندازه عقل بشر هستی، می یابی آن را، می یابی اگر جویا باشی.  


 یا فاطمه زهرا (س)


در این جا با خود می اندیشی که بر روی سجاده نیاز و پس از پایان هر نماز، تسبیحی تو را به سوی خود می خواند و تسبیح در دستان تو جای می گیرد و دانه های آن با انگشتان تو آشنا می شوند. این ملاقات همه روزه، تو را به یک " عادت" مبتلا ساخته بود. اینک اما باید صندوقچه اسرار را بازگشایی تا حقیقت بر تو آشکار گردد.

به یاد می آوری که بزرگی می گفت: روزی که فاطمه زهرا(س) از کار روزانه خسته می شد و دستان همیشه به دعا بسته اش، پینه می بست، به اطاعت از علی (ع)، قهرمان محراب و میدان- به سوی پدر روان می شود و از سختی کار منزل برای او درد دل می کند. وا گویه های فاطمه، دل دریایی پدر را می سوزاند و در پاسخ به درخواست او که کنیزی می خواست تا یاری گر او در امور خانه باشد، می فرماید:

" آیا چیزی را به شما نیاموزم که بهتر از هر خدمت کاری باشد؟! پس آن را از من فرا گیرید. سی و چهار مرتبه تکبیر گویید، سی و سه مرتبه " الحمدلله" و خداوند را با سی و سه مرتبه " سبحان الله" گفتن، ستایش کنید. "

بردار زبانم ببرید و بنویسید

تو میثم تماری و من میثم زهرا 
ایام شهادت بزرگ بانوی اسلام بر همه شیفتگان آن حضرت تسلیت باد 
التماس دعا
آن بزرگ می گفت: فاطمه با شنیدن این سخنان، سر را بلند کرده و دو ( یا سه) بار می گوید :" از خدا و رسولش راضی و خشنود شدم

برخی روایات می گویند که پیامبر رحمت پس از آموزش این اکسیر شگفت انگیز - تسبیحات حضرت زهرا(س) - فرمود:

" این ( اذکار) برای توبرتر از آن چه می خواهی هست و نیز بهتر از دنیا و آن چه در آن است

پس تو ای دوست من؛ هم رای و همراه من! باور کن که این تسبیحات که بر لبان تو می شکفد، هدیه های رسول خدایند که به بهانه عشق فاطمه به جهانیان و من و تو عطا فرمود، مبادا که باعادت کردن به آن، حقیقت والایش را فراموش کنی.

مبهوت کربلا

مبهوت کربلا

و ناگهان ...


کربلا


چقدر زود دیر می شود ...


برگشتم ... ولی همچنان مبهوت کربلا


امان از دل زینب س