تولد دومین امام شیعیان مبارک

 

دلم از وحی نگاه تو مسلمان شده است

 خم ابروی شما آیه ی قرآن شده است

من غزل از تو نگویم که کمیتم لنگ است

از کرامات تو دعبل شدن آسان شده است

تار گیسوی تو مانند ضریحی تا اوج

که شفا خانه ی دلهای پریشان شده است

اسم اعظم که بر انگشتری ات هست نگین

هر که آموخته یکباره سلیمان شده است

پس کرامات تو تا هست چه غم وقتی که

کافری از سر لطف تو مسلمان شده است

من که یک عمر مسلمان تو هستم دیگر

عجبی نیست بگویید که سلمان شده است

یک نفر آمده اینجا به امید کرمت

یک نفر آمده و دست به دامان شده است

پدرت گفت بیاییم در خانه ی تان

سائل این بار سفارش شده مهمان شده است

من چرا سائل این در نشوم وقتی که

مهر تو شامل سگ های بیابان شده است*

ما همه ریزه خور ایل وتبارت هستیم

لاجرم روزی ما سفره ی خوبان شده است

این فقط گوشه ای از مهر دو چشمان شماست

سید ری هم اگر راهی ایران شده است 

حلول ماه مبارک رمضان مبارک

حلول ماه مبارک رمضان رو به همتون تبریک میگم

دلتون رو خونه تکونی کنید این بهترین فرصته

ازش درست استفاده کنید دوستای خوبم

 

یا صاحب الزمان

 

مژده ای دل که شب نیمه شعبان آمد       بر تن مرده و بی جان جهان جان آمد
بانگ تکبیر نگردرهمه عالم بر پاست        همه  گویند  مگر  جلوه  یزدان   آمد

 

به نام حضرت دوست که هر چه داریم از اوست

آقای من! این جمعه هم گذشت.و چند روز دیگر جمعه هفته بعد می­رسد و باز هم نیمه شعبان روز ولادت فرا می­رسد. نزدیک نیمه شعبان قم حال و هوای دیگری دارد. کوچه­ ها آذین بندان شده. همه جا را ریسه می­کشند. اهالی همه محله­ ها جلوی در خانه ­هایشان را آب و جارو می­کنند. خیابانها چراغانی می­شود. خود را برای جشن میلادت در نیمه شعبان آماده می­کنند. و جمعه هفته دیگر خیل جمعیت از همه جای ایران که از همه جای دنیا به قم و جمکران سرازیر می­شود.

 

و من چه بگویم. بگویم دلم گرفته. یا بگویم رو سیاهم. یا بگویم منتظرم. یا بگویم هنوز دلم را آب و جارو نکرده ­ام. چگونه بگویم. به خود بگویم یا به دیگران. آیا گوش دلم به این حرفها توجه می­کند. کسی که عمری زندگی می­کند فقط برای زندگی کردن.نه خود را می­شناسد و نه زندگی را.همیشه گمان می­کند که دارد زندگی میکند. اما کدام زندگی؟

 

اگر این حرفهای پریشان را نزنم چه کنم؟ شاید بتوانم کمی خودم را سبک کنم. هفته بعد هم می­رود و نیمه شعبان هم تمام می شود و باز قم و جمکران خلوت می­شود. و در انتظار نیمه شعبانی دیگر. همه منتظرت هستند. اما من… . من آیا منتظرت هستم؟ من چه کرده­ ام؟ کدام کوچه را جارو کرده ­ام؟ من حتی دل خودم را آب و جارو نکرده ­ام. کدام محله را ریسه بسته ­ام؟ من حتی دل خودم را ریسه نبسته­ ام. کدام خیابان را چراغانی کردم؟ سالهاست که چراغ دلم سوخته و درستش نکرده ­ام.

 

آقا جان اگر نیمه شعبان به مسجد جمکرانت نیایم چه کنم؟ تنها امیدم گمان می­کنی غیر از مسجد جمکران توست؟ یا نه؟ آیا باید به چیز دیگری امید ببندم؟ تمام سال می­آید و می­رود. رمضان. محرم و صفر. رجب و شعبان. ایام سرور و شادی یا سوگواری و عزای امامان و پیامبر و باقی صالحان آمد و رفت. من چه فرقی کردم؟ که حال نیمه شعبان برای من فرقی داشته باشد؟ اما در دلم چیزی می­گوید نیمه شعبان فرق می­کند. سالگرد ولادت امام حاضر و زنده ­ای است که امید زمین و زمان است. امامی که هزار و چهارصد سال عمر کرده و هزار و چهارصد سال در غیبت صبر کرده.

 

 

                                                                  

آقاجان تو امام زمان من هستی. یعنی اکنون تو امام من هستی. من زمان امامان دیگر را درک نکردم. هرچند از فیض وجودشان بهره ­مند می­شوم. اما همیشه این رسم بوده که باید پیروی امام زنده را نمود. و من چه بد پیروی هستم. اما به هر حال به پای شما نوشته می­شوم. مثل میلیاردها آدمی که در این هزار و چهارصد سال به پای شما نوشته شده­ اند. اما جزو یارانت نشدم. چه کنم که خیلی بدم؟ چه کنم که به یاری امام زمانم نمی­شتابم؟ چه سرد و بی­حوصله از کنار مسایل مربوط به شما می­گذرم.


ای کاش… . لااقل گم می­شدم. ناپیدا می­شدم. از خودم خجالت می­کشم. امام من هزار و چهارصد سال منتظر است و من یک روز منتظر نشدم. ای آقا و مولای من چقدر از شما دورم و چقدر جاهلانه این دوری را فراموش می­کنم. چقدر من کوته نظر هستم. امام من بزرگی است که مثل او در دنیا نیست. و من منتظرش نباشم. چقدر من کم ثمر هستم. چقدر نادان هستم که نمی­خواهم همسایه ­ات باشم.

 

واقعا چقدر آرزوی دیدار شما را دل دارم؟ چقدر؟ این همه شعر گفته شده. این همه نثر نوشته شده. می­گویند محبوب من دوری تو و ندیدنت برایمان سخت است.اما آیا من لیاقت تکرار این کلمات را دارم؟ کسی که واقعا در قلبش مشتاق و محتاج دیدارت نباشد را چه کاری با این کلمات و عبارات است؟ آیا من دلتنگ تو شده ­ام؟ پس بی­قراری ­ام کو؟ پس فرمانبرداری­ ام کو؟

مولای من باید اقرار کنم همانگونه که خود و زندگی را نمی­شناسم، شما را هم نمی­شناسم. این اقرار برای من بسیار تلخ است. اما حقیقت است. کسی که خود را شناخت خدایش را می­شناسد. کسی که خود را شناخت جهانش را هم می­شناسد. اما کسی که خود را نشناخت امامش را نیز نمی­شناسد. ای امامم! کمکم کن تا خود را بشناسم تا شما را بشناسم. چون بدون کمک شما….

خان طومان

 

خان طومان چیست؟!
خان طومان کیست؟!
خان طومان کجاست؟!
لبنان است یا عراق؟
سوریه است یا ...
هر جا که هست، یقینا از دیشب برای من و تو نامی خواهد شد فراموش نشدنی!
از دیشب که جسته و گریخته اخبار درگیری در شهر خان‌طومان در حومه جنوبی شهر حلب سوریه را دنبال می‌کردم، 

 متعجب بودم که چقدر سنگ شده ام!
دیشب که من و تو، راحت زیر نسیم خنک پنکه و کولر خفتیم که داغ نکنیم، چه داغها بر چه دلها نشست!
دیشب که من از شدت لذت خواب و رفع خستگی خر و پفم بلند بود...
دیشب که بسیاری زیر نم قشنگ باران لذیذانه خفتند...
کسانی بودند!
- بله بــــــودند، چون امروز دیگر نیستند
- که زیر باران گلوله تا صبح مقاومت کردند!
از دیــــشب
چه نوعروسانی که بیوه گشتند
چه کودکان معصومی که یتیم گشتند
چه چشمانی که منتظر بر در نشستند
چه پدر و مادرهایی که برای سلامت بازگشتن فرزند خود، صلوات نذر کردند
و چه بچه هایی که هنگام بازگشت از مدرسه، تصویر پدر خود را بر بالای در خانه خواهند دید.
و اینها همـــــه
برای این است که
ایران نشود سوریه و عراق
ناموسمان به تاراج نرود
دینمان به غارت نرود
کشورمان نشود جولانگاه تروریستهای خارجی داعشی
خاکمان نشود پایگاه جنایتکاران غربی
و مــــــن
و تـــــــو
و مـــــــا
مثل دیشب
راحت و آسوده بخوابیم
و خیالمان راحت باشد
کسانی هستند که در اوج عشق، از پدر و مادر و زن و فرزند خود بریده‌اند
تا مــــــا
در امنیت کامل به سر بریم
حال می خواهد بفهمیم یا نفهمیم!
آنها به وظیفه عقلی و شرعی و میهنی خویش عمل می کنند
حتی اینکه عده‌ای ریشخندشان بزنند و بگویند
ماهی ده‌ها میلیون تومان حقوق می‌گیرند
ذره ای در ایمان آنها خلل ایجاد نخواهد کرد
درست همچون ۸ سال دفاع مقدس

درود بر غیرتشان

بارون

امروز داره بارون میاد ....خدااااااااااااااااااااااا 

خداااااااااااااااا دوست دارن  

وای  

وای، باران باران
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما،
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟!
آسمان سربی رنگ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور،
وای، باران، باران
پَرِ مرغان نگاهم را شست...

شعبان

 

چه زیبا و با شکوه است این ماه که نامهای با برکت شما عزیزان شعبان  

را نورانی کرده است.  شعبان ماه توست ای والا پیامدار!

بتدا از حسین بگویم که مظهر عشق و انسانیت است و اوست چراغ هدایت و کشتی نجات ما. 

 این عناوین برای این است که بیش از این شرمنده ات نباشم مولا.

حال می نویسم از ابوالفضل جانباز دشت کربلا که نامش تداعی گر مهربانی و ایثار است  

و برای روز جانباز برای ما غفلت زده گان همین کافی است که لحظه ای به یاد جانبازانی بیفتیم که  

سرفه هایشان شده  هق هق شب های  مادر و ای کاش می شد برایشان کاری کرد.

 سر انجام از نام زیبای سجادمی نویسم که مناجات های عاشقانه و عارفانه اش در بین قلب های ما ارام 

 گرفته  است و  لحظه ای درنگ کافی است تا تو را به یگانه معبود عالم نزدیکتر کند.

ای خدا از تو درخواست می کنم ایمان ثابت که همیشه در قلبم برقرار باشد و یقینی کامل تا بدانم 

 که به من  جز انچه قلم تقدیر  تو نگاشته نخواهد رسید و مرا در زندگانی دنیا به هر انچه قسمتم کردی راضی و 

 خشنود سازی ای مهربانترین مهربانان  یادتان باشد اگر تنگی دل غوغــا کرد

مهدی فاطمه را یـاد کنید، او تنهاست

اللهمّ عجّل لولیک الفرج

یک سوال هسته ای

اگه به قول بعضی ها
 جریان مذاکرات، مثل صلح امام حسن علیه السلامه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
کدوم "شیعه"
بعداز  صلح تحمیلی # امام-حسن (ع) جشن گرفت؟؟
تاریخ که میگه "معاویه" جشن گرفت...
(مروج الذهب ج 2 ص 430)
سوال اینجاست ... اگر مثل صلح امام حسن بوده ...پس جشن گرفتن برای چی بوده ؟؟؟
اگر هم نبوده ... من دیگه حرفی برای گفتن ندارم ...

پیشاپیش روز پدر بر همه پدران دلسوز مبارک --تقدیم به نور چشمانم به پدر عزیزم

(( حاج آقا مرتضی  پدر عزیزم روزت مبارک))

 

 

 

پدرم نمی دانم وقتی دست به قلم می شوم سررشته کلام گم می شود گوئی می خواهم در مورد واژه ای سخن به میان آورم که دنیا از درکش عاجز است اما فقط تمام جملاتم را در این جمله کوتاه خلاصه می کنم که من (((روح الامین ))) پسرت

 دوست دارم

 شانه‏هایت، ستون محکمی است پناهگاه امن خانه را.
دست در دستانم که می‏گذاری، خون گرم آرامش، در کوچه رگ‏هایم می‏دود.
لبخند پدرانه‏ات، تارهای اندوه را از هم می‏دراند.
تویی که صبوری‏ات، دل‏ ناامیدم را به سپیده‏دم امیدواری سوق میدهد آن هنگام که ابرهای دلتنگی ام اشک را درچشمانم به ارمغان می آوردو همواره و همواره  بوسه هایم بر دستان پینه بسته ات دل پریشانم را آرام می کند.پدرم نمی دانم چگونه دلتنگیهایم را برایت واگویه کنم  اما همین بس که  بدانی عاشقانه  دوستت دارم مرا کفایت می کند .پدرم (بابایی) آموزگار بزرگ من !اندیشیدن  برای فرداهای دور را از تو آموختم. چین‏های صورتت، نقش سال‏های کودکی من است. هنوز از شنیدن تکیه کلامهای من خنده بر لبانت جاری می شود واگر می دانستم که از حرفهای من دلشاد می شـوی از این نـوع تکیـه کلامهـا بسیــار می آموختم که  همیشه و همه جا برایت حرفهایم را بنوازم  

 

 پدر من !!!عزیزترین و بزرگترین تکیه گاهم ...پیر شدن آسمانت را نظاره‏گر بوده‏ام؛ اما کهنه شدن غرورت را هرگز.
جانم ،عزیزم ،پدرم برایم  هیچ چیز بالاتر از این نیست که  به من ،پسرت اعتماد داشته باشی، وقتی که چتر اعتمادت، بر مویرگ‏های اندیشه‏ام گسترده می‏شود.دل به آسمان می نهم و برای فرزندانم نرگس  و محمد یاسین نقشه ها می کشم . پدرم  با تو، باران بهاری‏ام را پایانی نیست پس چتر اعتمادت را  برایم بگستران . پدر! گرچه  خانه ما از آینه نبود اما خسته ترین  مهربانی عالم در آینه چشمان مردانه ات نمودار بود و همیشه به داشتن چنین پدر مهربانی به خود می بالم و احساس غرور می کنم  از داشتن تو ... 

 پدرم حال با دیدگان اشک بار به خاطر همه دردها و رنجهایی که از بابت این پسر خود کشیده ای  طلب عفو و  بخشش دارم و میخواهم  دعایت را بدرقه  راهم کنی و می دانم که دعایت راهگشای مشکلاتم هست .پدرم میخواستم در باره ات بیشتر بنویسم  گفتم :یداللهی ، دیدم  علی (ع) است . گفتم: نان آور شبانه کوچه های دلم هستی ،دیدم علی (ع)  است . خلوص تو در عشق ورزیدن را نوشتم و روح تو را از هر طرف پیمودم ، به علی  (ع)  رسیدم  آنگاه  دریافتم که تو ، نور جدا شده ای از آفتاب علی (ع) هستی ، پدرم  تو گرما بخش خانه ما هستی ...پدر و مادرم هر دویتان را دوست دارم ...   

                                                                                        پسر تان روح الامین

فلسفه سیزده بدر و روز طبیعت

  سیزدهمین روز از هر ماهی در گاهنامه‌ی ایرانی تیر یا تیشتر نام دارد و روز سیزده ماه فروردین به جشن سیزده بدرر  و روز طبیعت نام گذاری شده است.

جشن سیزده فروردین ماه روز بسیار مبارک و فرخنده است. ایرانیان چون در مورد این روز آگاهی کمتری دارند آن روز را نحس می دانند و برای بیرون کردن نحسی از خانه و کاشانهً خود کنار جویبارها و سبزه ها می روند و به شادی می پردازند. تا کنون هیچ دانشمندی ذکر نکرده که سیزده نوروز نحس است. بلکه قریب به اتفاق روز سیزده نوروز را بسیار مسعود و فرخنده دانسته اند.

 نخست باید به این موضوع توجه داشت که در فرهنگ ایرانی، هیچ یک از روزهای سال «نحس» و «بدیومن» یا «شوم» شمرده نشده، بلکه چنانچه می دانیم هر یک از روزهای هفته و ماه نام هایی زیبا و در ارتباط با یکی از مظاهر طبیعت یا ایزدان و امشاسپندان داشته و دارند،(نگاه کنید به نام روزهای ماه) و روز سیزدهم هر ماه خورشیدی در گاهشماری ایرانی نیز «تیر روز» نام دارد که از آن ِستاره ی تیشتر، ستاره ی باران آور می باشد و نیاکان فرهیخته ی ما از روی خجستگی، این روز را برای نخستین جشن تیرگان سال، انتخاب کرده اند.

 
نام گذاری این روز:

در سیزدهمین روز از تیر ماه، آرش کمانگیر، پهلوان ایرانی با پرتاب تیر، مرز میان ایران و توران را جدا کرد و در پی آن اشتی  مردمی را میان توران و ایران که سال ها در جنگ بودند پایدار ساخت. به یادبود او ایرانیان جشن تیرگان را در ماه تیر برپا کردند و سیزدهمین روز از هر ماهی را تیر یا تیشتر نامیدند.

 تِشتر یا تیر کیست؟

در میتخت‌های (اساطیر، Myths) ایرانی،  تِشتر یا تیر ایزد بانوی بارندگی است که در آسمان‌ها به ریخت اسپ سپیدی در رهروی است و هرگاه با دیوی به نام اَپوش بجنگد و برنده شود، سالی پر از سبزی و خرمی و باران در پیش است. از سویی گویند که جمشید شاه پیشدادی هم هر سال در روز سیزده نوروز در دشت سبز و خرم چادر بر پا می کرده و بارهمگانی می داده که سپس به گونه‌ی آیین درمی آید و از همین روی ایرانیان روز سیزدهم فروردین کنار سبزه‌ها، چشمه سارها و جویبارها می‌روند و به ویژه زنان که نماینده‌ی آناهیتا، ایزد بانوی آب هستند با نوازش سبزه‌ها و گره زدن آنان {داستان گره زدن سبزه در پایین آورده شده}، پشتیبانی خود را از ایزد بانوی باران نشان می‌دهند.          

برگزاری آیین جشن سیزده بدر:

نیاکان ما پس از دوازده روز جشن که یاد آور دوازده ماه سال است، روز سیزدهم را پایان جشن بزرگ نوروز می دانستند. امروزه هم هنوز روز سیزدهم فروردین همانند شب پایانی چهارشنبه سال جایگاه ویژه‌ای دارد. اگر با چهارشنبه ‌سوری به پیشواز نوروز می ‌رویم، با جشن سیزده بدر همراه با شادی به پادرهه/بدرهه (بدرقه) آن می ‌رویم.

 


سال نو مبارک

فرا رسیدن سال نو همیشه نوید بخش افکار نو، کردار نو و تصمیم های نو برای آینده است. آینده ای که همه امید داریم بهتر از گذشته باشد. در سال نو، ۳۶۵ روز سلامتی، شادی، پیروزی، مهر و دوستی و عشق را برای شما آرزومندم.