ایران سبز
ایران سبز

ایران سبز

چرا بی‌بی‌سی فارسی نام زهرا کاظمی را سانسور کرد؟

 

بی‌بی‌سی فارسی (رسانه رژیم سلطنتی انگلیس) که ادعا می‌کند حامی مردم ایران است از پوشش اخبار مربوط به ضرب‌وشتم دانشجوی ایرانی در انگلیس عاجز مانده است.

"جستجوی شما نتیجه‌ای نداشت "، این جمله‌، جمله‌ای است که پس از جستجوی نام "زهرا کاظمی " در سایت بی‌بی‌سی فارسی با آن مواجه می‌شویم.


، "زهرا کاظمی صالح "، دانشجوی ایرانی شاغل به تحصیل در لندن است که طی هفته گذشته مورد ضرب و شتم چهار دختر جوان انگلیسی قرار گرفت.
زهرا کاظمی عضو انجمن اسلامی دانشجویان در حالی که مسیر روزانه خود از محل تحصیل به منزلش در انگلیس را طی می‌کرد، مورد حمله چهار دختر جوان انگلیسی برای برداشتن حجاب از سرش قرار گرفت و به شدت مجروح شد.
ضاربین وقتی با مقاومت این دانشجوی محجبه ایرانی در حفظ حجابش مواجه شدند، در انظار عمومی و در خیابانی اصلی شهر لندن، اقدام به ضرب و شتم وی کرده و پس از وارد آوردن جراحات شدید به این دانشجوی ایرانی، صحنه را ترک کردند.
سوال اینجاست که چرا سایت بی‌بی‌سی فارسی که خود را حامی مردم ایران می‌داند در مقابل این اقدام وحشیانه سکوت اختیار کرده؟
چرا در قسمت "بخش ویژه "، "نوبت شما " و یا چرا در بخش‌های مختلف گزارش‌های تلویزیونی این سایت چون "کلیک "، "پرگار "، "امروزی‌ها "، "به عبارت دیگر " و ... به این موضوع اشاره‌ای نشده و نمی‌شود؟!
چرا در صفحه نوبت شمای رسانه دولتی کشور انگلیس سوالی تحت عنوان " ضرب و شتم دانشجوی ایرانی در انگلیس و مخالفت‌ با آزادی عقیده؛‌ نظر شما " قرار نمی‌گیرد؟
رسانه‌ای که در اتفاقات مختلف سعی می‌کند خود را "بی‌طرف " جلوه دهد و با مخلوط کردن اخبار درست و نادرست به اهداف سیاسی خود دست یابد، چرا باید درباره اتفاقاتی که به قول معروف "بیخ گوش " آنها رخ می‌دهد سکوت اختیار کند؟ خبرنگاران آزاد! و بی‌طرف بی‌بی‌سی فارسی کجا هستند تا از این موضوع گزارش تهیه کنند؟ سایت بی‌بی‌سی فارسی که در دوران پس از انتخابات با دامن زدن به اغتشاشات و ناامنی‌ها در کشورمان خود را حامی مردم معرفی می‌کرد، چگونه این بار در حمایت از دانشجوی غریب ایرانی عاجز مانده است؟
به نظر می‌رسد ادعای آزادی بیان و اندیشه انگلیس در برخورد با این دانشجوی ایرانی و ادعای آزادی بیان و اندیشه رسانه انگلیس در پوشش این خبر رنگ باخته است؛ البته پاسخ این همه سوال بسیار واضح و روشن است، رسانه‌ای که بودجه خود را از کشور انگلیس تامین می‌کند و خبرنگاری که حقوق خود را ماه به ماه از این کشور دریافت می‌کند چگونه می‌تواند از حقوق دانشجوی دختر ایرانی که در مقابل چشمان نیروهای امنیتی انگلیس کتک خورد را مطالبه کند؟ برخورد وحشیانه‌ای که در هیچ هنجار،‌ دین، مذهب و آئینی نمی‌گنجد.
حسن مسلمی نائینی مدیر کل بورس و امور دانشجویان خارج وزارت علوم، تحقیقات و فن‌آوری در این باره با بیان اینکه موضوع تعرض به حریم خصوصی دانشجوی ایرانی در انگلیس از سوی هر انسان آزادی‌خواهی محکوم است، می‌گوید: علی‌رغم اینکه خانواده‌های مسلمان زیادی در کشور انگلیس زندگی و با رعایت کامل حجاب اسلامی در این کشور رفت‌و‌آمد می‌کنند جای سؤال است که چرا با یک دانشجوی ایرانی این‌چنین برخورد ناشایستی صورت گرفته است.
مدیر کل بورس و امور دانشجویان خارج همچنین می‌افزاید: مسئولان و دولتمردان کشور انگلیس باید نسبت به این حرکت ناشایست و ظالمانه برخورد جدی صورت دهند و متعارضین مورد بازخواست و محاکمه قرار بگیرند.

تو آدم مهمی هستی

تو رییس جمهور آمریکایی؛ آدم مهمی هستی! آنقدر مهم که تلویزیون هر شب تو را نشان می دهد؛ پشت بلند گو می ایستی و حرفهای مهمی می زنی آنقدر مهم که لابد شیطان هم ساکت می نشیند و با دهان باز به حرفهای تو گوش می دهد؛ فقط مگس ها تو را جدی نگرفته اند.

 

آنها موقعی که تو حرف می زنی سرشان به کار خودشان گرم است؛ دنبال چیزهای کثیف و بدبو می گردند؛ که دستهایشان را به هم بمالند و آب دهانشان راه بیافتد. مگس ها رییس جمهور ندارند اما خیلی از آنها خیلی مهم اند؛ آنقدر مهم که تلویزیون هر شب آنها را نشان می دهد اما نه پشت بلندگو مثل تو با کت و شلوار و کراوات در حال نطق کردن بلکه با همان دست و پاهای زشتشان؛ در حالی که روی لبها و چشمهای باز بچه های عراقی راه می روند. همان بچه هایی که تو اول روی سرشان بمب می ریزی و بعد برایشان بسته های غذا می فرستی.

 

راستی تو چند سال است چشمت به یک مگس نیافتاده؟ چند سال است هوس نکرده ای یک خط شعر بخوانی؟ اگر یک روز نسیم از کنارت بگذرد او را می شناسی؟ فکر کن! وقتی بچه بودی؛ مثل همه بچه ها هر وقت خودت را توی آینه نگاه می کردی یک شاخه گل سرخ تازه می دیدی اما حالا آدم مهمی را می بینی که هرچقدر هم رییس جمهور آمریکا باشد بالاخره یک روز می میرد و تمام می شود. اگر از قلبت بپرسی؛ دلش نمی خواهد توی سینه تو بتپد و فرودگاه این همه هواپیما باشد که این همه شهر را بمباران می کنند؛ چون خدا قلب را برای دوست داشتن آفریده؛ فقط برای دوست داشتن.

 

پس اگر به فکر هیچکس نیستی به فکر قلبت باش.این سیبی است که روزی منفجر می شود و تو ناگهان خود را می بینی که پشت دروازه بهشت ایستاده ای و از تک تک آدمهایی که کشته ای تکه تکه های قلبت را گدایی می کنی. ولی هیچ کس تو را نمی بیند؛ هیچکس تو را نمی شنود. همانطور که تو هرشب توی تلویزیون هیچ کس را نمی بینی؛ هیچ کس را نمی شنوی.فقط پشت بلندگو می ایستی و حرف های مهم می زنی چون تو رییس جمهور آمریکایی و آدم خیلی مهمی هستی!

 

« سید حسین مصطفوی »

متن برگزیده شده در گردهمایی ضدجنگ در شهر دنور کلرادو.

السلام علیک یا فاطمه الزهرا(س)

به نام خدای زهراء

یَوْمَ تَأْتِی السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُّبِینٍ  ….. / ….. وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا

حسن جان !

روزی که از کوچه به آسمان دود بلند است

دست مادرت را بگیر

راه خانه را گم کرده ….

یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ ﴿١﴾ قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا ﴿٢﴾ نِّصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا ﴿٣﴾ أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا ﴿۴﴾ إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا ﴿۵﴾/ مزمل

اما ؛ ای که از درد پهلو گرفته ای !

بس است دعا برای مردم؛

این شب ها کمی بیشتر استراحت کن

به خاطر  دل زینب

که به زودی
خبر سنگینی خواهد شنید ….

پشت صحنه چه گذشت؟انچه که گذشت

خبرگزاری فارس: فاطمه کروبی در پاسخ به درخواست خبرنگاران مبنی بر اعلام لیست دارایی اموال خانواده کروبی، به ذکر جمله "خبرنگاران محترم خسته نباشید " بسنده و بلافاصله رسانه ملی را ترک کرد.

-------------------------------


گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، مهدی کروبی و محمود احمدی‌نژاد در راند دوم مناظرات انتخاباتی خود، روبروی یکدیگر نشستند تا به نقد برنامه‌ها، مواضع و اظهارنظرهای نامزد دیگر بپردازند. این مناظره دیدنی، البته با حاشیه‌هایی نیز همراه بود.
* دقایقی کوتاه از ساعت 22 گذشته بود که ابتدا احمدی نژاد با همراهی یاران همیشگی خود یعنی الهام و ثمره هاشمی، وارد سازمان صدا و سیما شد. کروبی نیز با دو دقیقه اختلاف و با مشایعت غلامحسین کرباسچی وارد استودیو 11 رسانه ملی شد. راستی چقدر دیدن کرباسچی در تلویزیون خاطره برانگیز و نوستالوژیک است !
* پیش از حضور 2 کاندیدای ریاست‌جمهوری، جمعی از اطرافیان و مشاوران آنها در لابی ورودی به استودیو حضور یافته و مشغول گفتگو و گمانه‌زنی بودند. اطرافیان کروبی در این میان، ضمن مشاهده فیلم انتخاباتی دبیرکل حزب اعتمادملی، به تحلیل آن می‌پرداختند، هرچند که فیلم برای اکثر آنها تکراری بود. علی معلم، مرتضی الویری، الیاس حضرتی، محمد قوچانی و البته فاطمه کروبی به همراه 2 خانم دیگر، تیم همراه این کاندیدای ریاست‌جمهوری را تشکیل می‌دادند.
* تاثر کروبی در فیلم تبلیغاتی شنبه شب، نشان از اپیدمی گریه در فیلم‌های او داشت. آیا این موضوع در مناظره نیز جواب خواهد داد؟
* اولین کار این 2 تیم سیاسی- تبلیغاتی، آنالیز کردن رقیب و تحلیل شرایط این مناظره بود. نتیجه تا 22 خرداد، تنها یک حدس باقی خواهد ماند.
* کروبی با کرباسچی و احمدی‌نژاد و الهام، به اتاق گریم می‌روند. دقایقی بعد رینگ مناظره از سایرین خالی شده و تنها پورحسین مجری برنامه، به آنها اضافه می‌شود. دقایقی اندک به آغاز رسمی این گفتمان انتخاباتی باقی است.
* در لابی استودیو که مزین به انواع اشربه و ماکولات رنگارنگ است، دو تلویزیون بزرگ قرار دارد. اطرافیان درجه یک دو کاندیدا، در کنار یکدیگر و البته با مرزی نامرئی در کنار یکدیگر نشسته‌اند. بهترین سوژه برای تصویربرداران، همین کادر است.
* زنگ تلفن یک لحظه نیز امان نمی‌دهد. با تذکرهای پیاپی، گوشیها اصطلاحا سایلنت شده ولی گفتگوها به شدت ادامه دارد. کرباسچی و الویری با کوله‌باری از برگه‌های مختلف، خود را برای استفاده از 2 فرصت نامه‌رسانی به کروبی آماده می کنند. قوچانی، نقش نامه‌بر را ایفا می کرد.
* جمعی از دوستان قدیمی کروبی که به نظر می رسد، سالها با او همراه بوده‌اند، آرامش یاران جدید او را ندارند. گفتگو به لهجه شیرین لری، ما را از برملا شدن این اضطراب آنها باز می‌دارد. استرس در اکثر حاضرین جولان می‌دهد.
* اولین آه نصیب کروبیان شد، آنگاه که مجری برنامه اعلام کرد احمدی نژاد پایان دهنده این مناظره خواهد بود.
* بر عکس تصور ظاهری، بیان موضوع هاله نور باعث خنده اطرافیان رئیس‌جمهور شد. آنها طرح این موضوع را فرصتی دیگر برای رد آن توسط احمدی نژاد می‌دانستند هرچند که در برخی موضوعات، همچون توصیف کروبی از بوش، خنده مشترکی میان 2 طیف شکل می گرفت که تنها غایب آن، غلامحسین کرباسچی بود. او به دقت تمام حرکات و سخنان کروبی را زیر نظر داشت و یادداشت‌ها را شفاها به الویری منتقل می‌کرد تا او آنها را مکتوب کند. بیش از 30 تماس تلفنی کرباسچی، از دید اهالی رسانه‌ها مخفی نمی ماند.
* جواب‌های احمدی‌نژاد در نقد سخنان کروبی پیرامون آمارهای کارشناسی دولت و ذکر این نکته که "رئیس‌جمهور باید کارشناس ارشد باشد "، به مذاق اطرافیان کروبی خیلی خوش نیامد. احمدی نژاد به دبیرکل حزب اعتماد ملی یادآور شد که اگر به موضوعات آماری و اقتصادی آشنا نباشد، نادرست بودن موضوعات را تشخیص نخواهد داد. تاکید رئیس جمهور بر یکسان بودن نوع نگاههای آماری طی 4 دولت اخیر، جوابی از سوی نامه‌نگاران، به کروبی نداشت.
* با یک تیزهوشی رسانه‌ای، آمارهای احمدی‌نژاد مزین به پرچم ایران بود. یک بار که دوربین به اشتباه کادر دیگری را غیر از آمارها نشان می‌داد، رئیس جمهور با مشاهده سریع مانیتور حاضر در استودیو، نسبت به این امر تذکر داد.
* سخنان کروبی درباره دوران بخشدار بودن احمدی‌نژاد و مقایسه آن با ریاست مجلس خود و همچنین بیان کلماتی مانند "ننه جون من " با شادی همراهان او مواجه شد، به طوری که فاطمه کروبی، به تشویق همسر خود می‌پرداخت. معاون اول دولت کروبی هنوز هم واکنشی به فراز و نشیب‌های مناظره رئیس‌جمهور ایده‌ال خود نداشت.
* گرم‌تر شدن مناظره که به لطف سکوت مجری برنامه و البته سوالات چالشی دو طرف ایجاد شد، باعث گشت تا عبای کروبی از روی شانه‌های او بیفتد. حاضران به دنبال راهی برای تذکر به کاندیدای محبوب خود به منظور پوشیدن عبا بودند.
* انتظار برای خنده کرباسچی، کمی دیگر پایان یافت؛ آنجا که کروبی در خلال سخنان پر حرارت و سریع خود، ناگهان از مجری مناظره درباره مدت زمان سخنرانی خود پرسید و از اصطلاح " چقدر شد؟ " بهره گرفت. کرباسچی به این طرز بیان کروبی، خنده‌ای روانه کرد.
* گذشت نیمی از مناظره، مصرف آب را در میان هواداران یک کاندیدا بالا برد.
* وقتی رئیس‌جمهور درباره تهمت زنی روزنامه رسمی کروبی به همسر خود، موضوعاتی را عنوان کرد و از دبیرکل حزب اعتماد ملی خواست تا به این اقدام پاسخ دهد، کروبی از این موضوع اعلام بی اطلاعی کرد و احمدی‌نژاد به او گفت که فردی که داعیه دار ریاست‌جمهوری است، چگونه از اقدام روزنامه خود بی اطلاع است؟ قوچانی نیز به جمع مصرف کنندگان آب‌های معدنی پیوست.
* دومین نامه به کروبی در سی‌امین دقیقه سخنرانی او ارسال شد. موضوع: پرونده دریافت 300 میلیون از شهرام جزایری.
* کروبی در خلال سخنان خود، موضوعی را گفت که با اظهار نارضایتی اطرافیان خود مواجه شد. این موضوع درباره عدم حمایت هاشمی از وی و حمایت دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام از موسوی بود. حامیان کروبی این مسئله را تحقق سخنان احمدی نژاد در مناظره با میرحسین می‌دانستند.
* سومین نامه به کروبی، ارسال شد. این مسئله بر خلاف قانون مناظرات کاندیداها بود چراکه هر کاندیدایی تنها حق دریافت 2 برگه جداگانه را دارد. با آنکه مشخص نشد که این نامه به کروبی رسیده است یا نه، اما نفس این موضوع خلاف قانون مناظرات بود.
* موضوع خلیج عربی چه بود؟ احمدی نژاد برای کروبی توضیح داد که صفت عربی در این اجلاس به کشورها اشاره دارد نه خلیج و از وی خواست که این موضوع را از متخصصان زبان عربی بپرسد. جوابی از اطرافیان کروبی در نقد این سخنان شنیده نمی‌شد.
* چانه‌زنی کروبی برای وقت گرفتن و استفاده از فرصت احمدی‌نژاد در جواب دادن به سوالات، به مذاق دوستانش خوش نیامد.
* بالاخره پس از رد و بدل شدن سخنان بسیار، احمدی نژاد با طرح امیدهای خود از آینده ملت ایران و بیان برخی ایده‌های خویش برای توسعه و آبادانی ایران، مناظره را به پایان برد و کروبی، دقایقی بعد با چند جواب کوتاه، رسانه ملی را ترک کرد. فاطمه کروبی همسر مهدی کروبی در پاسخ به درخواست خبرنگاران مبنی بر اعلام لیست دارایی اموال خانواده کروبی، به ذکر جمله "خبرنگاران محترم خسته نباشید " بسنده کرد.
* احمدی نژاد نیز پس از دقایقی و در حالیکه جمعیت خارج از استودیو به شدت متراکم شده بود، به بیرون هدایت شد و پس از تقدیر از حاضران، به ذکر جملاتی در جمع اهالی رسانه‌ها پرداخت.
* وی در این گفتگو با اشاره به سخن فردی که گفته بود "وقتی احمدی‌نژاد به روستاها می‌رود ما خجالت می‌کشیم "، اظهار داشت: معلوم است که باید خجالت بکشید. چون شما روستاها را اینطور کردید. باران رحمت می بارید.
* هواداران کاندیداها تا پاسی از شب به تبلیغ نامزد خود پرداختند و باز هم منتظر 22 خرداد شدند؛ "میزان رأی ملت است

سبزها و بی رنگها

داشتم وبلاگ نسل خمینی را می خواندم. به قسمت نظرات رفتم؛ دیدم کلی سبزها با بی رنگ ها کل کل کرده اند و توی سر هم زده اند. جالب بود که سبز ها با همه چیز مخالف بودند. حتی با کسانی که با آنها بودند و اعتراف به اشتباهاتشان کرده اند.

 من فکر می کردم با غلط کردم گفتن سردستیشان و قبول شکست موسوی خیلی ها قبول کردند که بازیچه شده اند و سرشان به سنگ خورده است ولی مثل اینکه اینطور نیست. آنها آنقدر بر حق نداشتیشان پافشاری می کنند که من به پاک بودن ذاتشان شک کردم. چه توهین ها که نمی کنند.اگر یک کلمه از این حرفها در مورد موسوی به کار برده می شد؛ اگر شکایت نمی کردند حتما آگهی می زدند و فریاد مظلومیت بر می آوردند.

یک سوال که برای این کوچولوها پیش آمده این است که چرا کسی برای حرف آنها تره هم خورد نمی کند. من جواب آنها را می دهم:

 فکر می کنید طرفداران موسوی چه کسانی بودند و هستند؟ یکی از طرفداران پر و پا قرصش دختری از اقوام ما بود که در طول زندگیش به جز مجله خانواده سبز آن هم قسمت داستان های من درآوردی اش؛ هیچ مجله یا روزنامه دیگری نخوانده.فردی که تمام درکش از جامعه در چهارچوب جعبه لوازم آرایشش می گنجد. دانشجویی که تا زمان انتخابات نام وزرای کشور را نمی دانست. انسان آگاهی(!!!) که هنوز نمی داند عطریانفر و ابطحی زن اند یا مرد. جالب اینجاست که از همسر موسوی تعریف و تمجید می کرد ولی نمی دانست که چه رشته ای درس خوانده و الان چکاره است! طفلی نمی دانست که موسوی دکترا ندارد. سال سوم رشته مدیریت بود و در مورد اقتصاد ایران نظریه صادر می کرد.(حتما می دانید که مشت نمونه خروار است). حالا بگذریم از طرفدارانی که قدیمترها جزء منافقین بودند و زندگی نامیشان را پدر و مادرهایمان بهتر می دانند.کسانی که از کوههای کردستان بازگشتند و رأفت اسلامی توبیشان را پذیرفت.

 اینها طرفداران موسوی اند. شما باشید برای حرف چنین افرادی که دلایل عاقلانیشان محدود می شود به آمارگیری های غلط و دروغین؛ ارزش قائل می شوید؟ موضع گیری نمی کنم ولی هر شخصی در جامعه باید جایگاه خود را بشناسد. طبق اصولی تصمیم بگیرد که حداقل عقل آنها بپذیرد؛ حالا شرع به کنار.

 این بود دلیلی که حرف این افراد خریدار نداشت. هنوز هم بیچاره ها دارند تلاش می کنند که ثابت کنند کم نیاورده اند ولی خبر ندارند که باید مشکلات روحی بیشتری را تحمل کنند. زیرا بازیچه شدن عواقبی بدتر از اینها دارد. سختی اش اینجاست که بدانند انتخابات یک بازی سیاسی است که بعد از اتمام آن دو بازیکن رقیب به هم دست می دهند؛ولی دو برادر که طرفدار دوتیم مخالف بودند هر یک تنها به خانه باز می گردند 

هوا پاک است ما آلوده ایم

                 

 

آلودگی هوای پایتخت بد جوری زده بالا و حسابی اوضاع کارو بار زندگی مردم مرکز نشین رو به هم ریخته

 زوج و فرد سراسری و غیره و غیره

دلایل این آلودگی هم که ماشالله هزار ماشاالله توی هر تاکسی و جمع بیشتر از یه نفری توسط همه ما که کارشناسان زبده ای در همه امور کشور داری هستیم نقل میشه ...

راه حل  این معضل رو هم که همه تقریبا میدونیم نزول بارش الهی یعنی همون رحمت خدا یعنی خداوند به ما رحم کند و باران که نشانه رحمتش است را بر ما نازل کند.

میگوییم رحمت پس دلیل نیامدن رحمت را باید بررسی کرد. 

دلایل نیامدن باران را برادران و خواهران سازمان هواشناسی هر شب برایمان بررسی میکنند .

اما چون باران رحمت است پس شروط سازمان هواشناسی لازم است اما کافی نیست شرط کافی خواست خداوند است. خواست و اراده خداوند متعال مقدرات عالم را میچیند.

باران بر تهران نمی بارد!

چرا؟!

علت را بیایید در خودمان بجوییم.

تهران را این چند روز با دقت نگریستم به شرق و غربش سفر کردم و با دقتی موشکافانه نگریستم . با خودم گفتم خدا حق دارد . اینجا دیگر کجاست؟

اوضاع بسی شگرف به میل شیطان بود. معصومیت دختران به تاراج مدهای ماهواره ای رفته بود و غیرت مردان به یغمای روشنفکری احمقانه

این جا کجاست

نمی شد سر بلند کرد. چشم ها خیره میماند از اوج گناه و بی تفاوتی به گناه!

امر به معروف که دیگر سالهاست رنگ و بویی ندارد اما دیگر حتی کسی به گناه رو نیز ترش نمیکند .

گناه و گناه است که در این شهر می گردد و شهره بازار شده است.

با خودم گفتم اگر نبود نفس های حقی که در این شهر در پاسی از شب اشک هایشان بر سجاده ها می چکد شاید تهران در نیمه شبی چون "بم" می شد!

باور کنید خدا حق دارد!

بر این شهر نباید هم باران ببارد.

ماهها و روزهای دیگر هیچ ،مسلمانها- ایرانیان مثلا اکنون فروردین است.ماه شکفتن طبیعت ... 

شاید عده ای به بنده دشنامی دهند و بگویند آخر ای فلان! اگر عدم نزول باران به گناه است در کشور های اروپایی که بیشتر گناه میشود پس چرا هرروز باران و برف می بارد! 

خب  اینم حرفی است ! اما شایداین دغل ها  نمیدانند که گناه آن کسی که نمیداند گناه می کند با آن کس  که کاملا میداند کارش گناه کبیره است از زمین تا آسمان عذابش متفاوت است!

از سفر تهران گردی ام برگشتم و با این وضع که من دیدم و همه مان هرروز میبینیم مرگ تدریجی حقمان است.

مسلمانها مسلمانی زسر گیرید..

آلودگی های گناه را از در و دیوار شهر بزدایید، باران رحمت خدا نازل می شود.

افسانه تقلب

گر مقدر بشود سلک سلاطین پوید 

                                      یوسف گمشده خفته به چاهی گاهی  

پروژه "تولید نفرت" طی 3 ماه منتهی به انتخابات ریاست جمهوری 1388 به نقطه اوج رسید و اگر چه با زیرکی باور نکردنی احمدی نژاد امکان گسترش عرضی در ایران پهناور 70 میلیونی را نیافت ولی در جریان مبارزات انتخاباتی به لحاظ عمقی در طبقه متوسط جدید تهران نشین به شدت توسعه پیدا کرد. اما..

 

 

معمولاً برای ورود به پاسخ چنین پرسش هایی می بایست از یادآوری لایه لایه بودن واقعیت اجتماعی و پیچیدگی ها و ظرافت های بی پایان آن آغاز کرد و این که هیچ توضیح و تبیینی قادر به منعکس کردن تمامی این پیچیدگی ها و ظرافت ها نیست. با این یادآوری به سراغ پاسخ می روم. از نظر من پاسخ به این پرسش اصلی دارد و فرعی که بی ارتباط با هم نیستند:

فرع ماجرا. طی 15 روز گذشته به صورت مستقیم و غیر مستقیم درگیر بحث های متعددی با قائلان به افسانه تقلّب 11 میلیونی بوده ام. در اکثریت قریب به اتفاق موارد بحث راجع به فرآیند انتخابات و تقلب احتمالی صورت گرفته در آن عمری بین 5 تا 7 دقیقه دارد و بلافاصله به بحثی سیاسی، مدیریتی و اخلاقی درباره خوب یا بد بودن دکتر احمدی نژاد منتهی می شود. « من کاری به این حرفا ندارم ولی آخه احمدی نژاد ... هاله نور ... تورم ... کردان ... » واقعیت امر آن است که بخش قابل توجهی از ناباوری طبقه متوسط جدید تهران نشین1 نسبت به نتایج انتخابات نه محصول شواهد و دلایل ذکر شده برای تقلّب ( کدام شواهد؟ ) و نه حتی شگفت انگیز بودن خود نتیجه، بلکه محملی جدید برای امتداد خشم و کدورت برانگیخته شده در این طبقه است. باری، آنها از دست احمدی نژاد خیلی دلخور و عصبانی اند و این دلخوری وجوه مختلفی دارد. بخشی از مطلب این است که به هر حال طبقه متوسط جدید تهران نشین، به لحاظ ارزش ها، ایستار ها و سبک زندگی، نزدیک ترین نیروی اجتماعی ایران به گزاره های مدرنیستی است و از این جهت به طور طبیعی همین طبقه می تواند تکیه گاه جریانات سیاسی تجدّدطلب باشد. کما اینکه حتی در منازعات سیاسی سالهای آغازین انقلاب همین طبقه ( که البته به مراتب کوچک تر از حال حاضر بود ) خاستگاه اغلب هواداران جریانات معارض بود.  

   

امّا این تمام مطلب نیست و در « مورد عجیب محمود احمدی نژاد » این خشم و کدورت وجه دیگری هم دارد. عباس عبدی در فاصله چند روز مانده به انتخابات سوم تیر 84 نامه ای به عطریانفر نوشته بود. ( که متأسفانه در اینترنت نتوانستم پیدایش کنم! اگر کسی آدرسش را پیدا کرد همین جا کامنت بگذارد. ) در آن نامه عبدی گفته بود با توجه به صحنه انتخابات تنها شانسی که برای پیروزی آقای هاشمی داریم این است که در مردم نسبت به احمدی نژاد نفرت ایجاد کنیم . شاید همین خط بود که به آن حجم عظیم تهمت، توهین و تخریب در چند روز منتهی به سوم تیر انجامید. نسبت هایی چون شلاق زن، تیر خلاص زن، فاشیست، متحجر و ایده هایی چون دیوار کشیدن در پیاده رو ها و تعطیل کردن بورس و تغییر نام سمند به ذوالجناح و ... . اتفاقی که عبدی به آن علاقه مند بود تا قبل از انتخابات 1384 به موفقیت چندانی نرسید و حتی بعضاً اثر عکس - در افزایش محبوبیت احمدی نژاد - به جا گذاشت. اما این پروژه به نحوی مداوم طی 4 سال ریاست جمهوری احمدی نژاد هم ادامه یافت و به لطف استمرار 4 ساله موفقیت قابل ملاحظه ای در میان طبقه متوسط جدید تهران نشین کسب کرد. از حق نباید گذشت که خود دکتر، اطرافیان او و بسیاری از ما ( به عنوان هواداران احمدی نژاد ) نیز در مواردی با پاره ای رفتارها و گفتارها به تکمیل پازل مدیران « پروژه تولید نفرت » پرداختیم!

« پروژه تولید نفرت » طی 3 ماه منتهی به انتخابات ریاست جمهوری 1388 به نقطه اوج رسید و اگر چه با زیرکی باور نکردنی دکتر احمدی نژاد امکان گسترش عرضی در ایران پهناور 70 میلیونی را نیافت ولی در جریان مبارزات انتخاباتی به لحاظ عمقی در طبقه متوسط جدید تهران نشین به شدت توسعه پیدا کرد. برای آنها این باور عمیقاً درونی شد که دولت نهم و رییس آن از هر لحاظ بدترین و واجد جمیع رذایل و خصال منفی است. به شیوه سال 84 در این مسیر همه آنچه که می شد احمدی نژاد را با آن مورد اهانت و تحقیر قرار داد، حتی ویژگی های ظاهری و فیزیکی مجدداً مورد استفاده قرار گرفت. 

برای شهروند طبقه متوسط جدید تهران نشین با چنین حال و هوایی، خبر پیروزی قاطع احمدی نژاد در انتخابات چیزی از جنس خبر از دست دادن همه بستگان درجه اول در یک سانحه رانندگی است!! ( برای رعایت قوانین کپی رایت باید بگویم که این تشبیه را ازیکی از برادران هوشمندم، وام گرفته ام ) علاقه مندی به باور نکردن این خبر مهیب ارتباط چندانی با عدم احتمال وقوع یا شواهد مخالف آن ندارد. فریاد فرد داغدیده بر سر حامل خبر: « محاله! ... تو داری دروغ میگی!! » در حقیقت حاکی از عمق اندوه حاصل از دریافت خبر است و پناه بردن موقت به انکار برای به تعویق انداختن مواجهه با داغ توصیف ناشدنی آن. دوستان روانشناسی خوانده بهتر می توانند توضیح دهند در مواردی که این انکار و پرهیز از مواجهه با واقعیت تداوم یابد، چگونه باید مورد تعامل قرار گیرد.

اصل ماجرا. انتخابات دوم خرداد 76، در کنار همه پیامد های ریز و درشتی که داشت، به شکل گیری ذهنیتی در ناخودآگاه جمعی طبقه متوسط جدید تهران نشین منجر شد. این ذهنیت عبارت بود از تصور ( خیلی وسوسه شده ام که بنویسم توهم! ) خود به عنوان تمام یا بخش اصلی ایران و بلندگوی عام و صدای واقعی جامعه ایرانی. این البته درست است که در انتخابات دوم خرداد طبقه متوسط جدید تهران نشین به نحوی مؤثر در رقم خوردن پیروزی تاریخی خاتمی نقش داشت. امّا علاوه بر آنان، رأی 20 میلیونی شامل بخش های وسیعی از حاشیه نشینان و فرودستان شهری، روستائیان، ساکنان بخش ها و شهر های کوچک دور از مرکز و حتی متدینان سنتی و انقلابیون ناراضی ( آمار صندوق های شهرک شهید محلاتی که از یاد نرفته است؟ ) می شد. امّا در عمل این مطالبات طبقه متوسط جدید تهران نشین ( بگذریم که آن هم اقلیتی از این طبقه ) بود که به مثابه « پیام دوم خرداد » تفسیر شد. انتخابات ریاست جمهوری سال 84 و شکست معین در دور اول و هاشمی در دور دوم به رغم حمایت چشمگیر طبقه متوسط جدید تهران نشین از آنان می توانست به معنای بطلان ذهنیت نادرست بر آمده از دوم خرداد 76 باشد. در وضعیتی طبیعی فردای انتخابات سوم تیر باید این حقیقت روشن می گردید که طبقه متوسط جدید تهران نشین فقط بخشی از ایران بزرگ است و نه همه یا حتی اکثریت آن. ولی آنان با خلق یک افسانه از پذیرفتن این معنا طفره رفتند : افسانه تحریم. « ما نیامده بودیم ... » .

موسوی در انتخابات 22 خرداد 88 در شرایطی که طبقه متوسط جدید تهران نشین تمام هستی خود را بر سر پیروزی او قمار کرده بود، شکست خورد. در مشارکتی فوق تصورات، « افسانه تحریم » دود شد و به هوا رفت. طبقه متوسط جدید تهران نشین به افسانه ای جدید تمسّک کرد : « افسانه تقلّب 11 میلیونی !! »  

شهرمان

روزگاری شهر مـا  ویران  نبود

دین فروشی اینقدر ارزان نبود

 

صحبت از موسیقی عرفان نبود

هیچ صوتی  بهتر  از  قرآن  نبود 

 

 

دختران را بـی حجابی ننگ بود

رنگ چـادر بهتر  از هـر رنگ بود

 

مرجعیت  مـظهر  تـکـریم  بود

حکم او را عالمی تسلیم بود

 

یک سخن بود و هزاران مشتری

آن  هـم  از لوث  قرائت ها  بری

 

هدیه بر رقاصه ها واجب نبود

قدر عالِم کمتر از مـطرب نبود

 

وه ؛ که در سال سیاه دوهزار

کار فرهنگی شده پخش نوار

 

ذهن  صاف  نوجوانان  محل

پر شده از فیلم های مبتذل

 

آدمیت کو؟ دگر آدم کی است؟

آدم  قرن  تمدن  بـرفی  است!

 

پشت  پـا بـر دین زدن  آزادگیست

حرف حق گفتن عقب افتادگیست

 

آخر ای پرده نشین فاطمه

تو برس بر داد دین فاطمه

 

بی تو منکر ها همه معروف شد

کینه توزی با دلی مکشوف شد

 

در به روی فتنه جویان باز شد

دشمنی  با  نایبت  آغاز  شد

 

بی تو دلهامان به جان آمد؛ بیا!

کـاردها  بـر  استخوان  آمد؛ بیا

ای تاریخ بشکند قلمت

 تولد زینب کبری (س) بر همه شیعیان راستین مبارک

ای تاریخ بشکند قلمت اگر ننویسی بر فرزندان خامنه ای چه گذشت...

 

ای تاریخ بنویس سال ۸۸ را ؛بنویس درد های سالی غمبار  را ،بنویس زخم های ۸۸ را ،زخم هایی که بر قلب ها نشست و زخم هایی که سی سال زیر پوسته انقلاب مانده بود و ترکید. تاول های چرک آلودی که بوی تعفنشان دوستان خالص را آزار میداد اما ما در خواب بودیم و به گمان های خوشبینانه...

ای تاریخ بنویس که امسال دیگر طاقت بعضی سر آمد؛

گفتند: بس است دیگر تا کی گشنگی بکشیم و صدا بر نیاوریم. باید فریاد زد از بالا بودن نرخ محرومیت زدایی، باید فریاد زد از این ادم های فریب کاری که دست روستاییان را میبوسند و نمی دانند پرستیژ مقدس است. باید فریاد زد از دست این آدم هایی که هی میخواهند انقلاب صادر کنند کاش به جای انقلاب فرش  صادر می کردند تا هم ما راضی باشیم هم آنها!

ای تاریخ بنویس ۸۸ را. بنویس که شکم ها از مال حرام پرشده است. بنویس که به راحتی میتوان حسین را تشنه کشت و عریان رها کرد . زمان هنوز آمادگی کشتن حسین (علیه السلام) را دارد. بنویس که می خواستند خیمه ها را با آل خدا آتش بکشند.

ای تاریخ عجله کن! بنویس... بنویس که درد ها کشیدیم؛ بنویس که غصه ها خوردیم؛ بنویس که اشک ها ریختیم؛ بنویس که بغض هامان در تاریکی های بیابان های اطراف شهر ترکید و زار زار گریستیم. به یاد مظلومیت حضرت امیر(علیه السلام). تا امسال باور نمی کردیم قساوت های مردم عهدش را اما ای  تاریخ حرف هایت را دیدیم و حس کردیم.

ای تاریخ بنویس که ما امام را ندیده بودیم، نخست وزیرش نبودیم، از او حکم نداشتیم، فرمانده اش نبودیم، اما حس کردیم میراثش به تاراج می رود و مردانه ایستادیم و ناسزا شنیدیم!

بنویس که شهدا و جانبازان این فتنه مظلوم ترین بودند. برای همت تعریف کن اما نگذار غصه بخورد بگو حاجی دشمن سرسخت بود اما به لطف خدا حل شد حاجی حاجی ! حاجی صدا ضعیفه بچه های نسل سوم انقلاب سلام میرسونن حاجی ...

تاریخ اگر کلمه ای کم بنویسی مدیونی! بنویس که سربازان خامنه ای مظلومند. بنویس که نگهداشتن علم انقلاب، ازخود انقلاب سخت تره اما برخی انقلابیون پوسیده اینو نمیفهمن! هی سوابقشون رو میزنن تو سر ما!

 تاریخ از اولش بنویس! بگو که همه شاد بودیم، بگو دست هامون رو به دست هم دادیم تا سال خوبی رو داشته باشیم، بنویس که تبلیغاتمون قشنگ و دوستانه بود، بنویس که نردبون رو برای بچه های ستاد موسوی نگه داشتیم تا بنرشون رو بزننن، بنویس آخر شب ها با هم می نشستیم گپ میزدیم، بنویس که وقتی فرصت تبلیغات تموم شد همه با هم قانون رو رعایت کردیم اما ای تاریخ بنویس که کی به کام هممون زهر کرد! و قس علی هذا...

تاریخ بنویس که دوباره از دست ما نسل سومی ها عصبانی شدند، گفتند: قرار بود امام بره به موزه اینا دارن مانع میشن باید یه کاری کرد اگر یه نسل آگاه به مبانی امام روی کار بیاد فاتحه هممون خوندس!

ای تاریخ بنویس که بزرگان چه خونی به دل ما کردند، بنویس که اونجایی که باید مینشستن پاشدن! اونجایی که باید پا میشدن نشستن!!!

ای تاریخ اصلا اسم ۸۸ رو تو کتابت بنویس جهت عبرت! عبرت برای نسل های آینده عبرت برا خواص آینده!

ای تاریخ بنویس که ۸۸ چنگ و دندان های دشمن زهر خورده ملت دوباره آشکار شد چه خون جگری خوردیم تا فریب کاری سالوس های دموکرات منش! مشخص شد. 

  

ای تاریخ بنویس که در این سال شیعه شرمنده حسین(علیه السلام) شد. بنویس که ایران شرمنده زینب(سلام الله علیها) شد. وای چه مصیبتی بود وای که چه بسا برخی در این مصیبت دق کردند.

بنویس که سربازان خامنه ای در نهایت مظلومیت ایستاده اند تا پای جان. حتی اگر علی بماند و ما، ترس از بیشماری جماعتی در وسوسه شیطان مانده، مارا دو پهلو نخواهد کرد .

ای تاریخ این چند روز باقی مانده را هم بنویس برای سید و مولای ما...  

  

"اى سید ما! اى مولاى ما! ما آنچه باید بکنیم، انجام میدهیم؛ آنچه باید هم گفت، هم گفتیم و خواهیم گفت. من جان ناقابلى دارم، جسم ناقصى دارم، اندک آبروئى هم دارم که این را هم خود شما به ما دادید؛ همه‏ى اینها را من کف دست گرفتم، در راه این انقلاب و در راه اسلام فدا خواهم کرد؛ اینها هم نثار شما باشد. سید ما، مولاى ما، دعا کن براى ما؛ صاحب ما توئى؛ صاحب این کشور توئى؛ صاحب این انقلاب توئى؛ پشتیبان ما شما هستید؛ ما این راه را ادامه خواهیم داد؛ با قدرت هم ادامه خواهیم داد؛ در این راه ما را با دعاى خود، با حمایت خود، با توجه خود، پشتیبانى بفرما".

حمله ناوی یا اتمی

یک استاد تاریخ داشتیم خیلی جذاب درس می داد  چون سنش بالا بود بیشتر وقایع تاریخ معاصر رو به چشم خودش دیده بود و از زوایه ای فراتر و زیبا تر از متون تاریخی عمق اتفاقات و حوادث رو برامون تشریح می کرد.منم عاشق تاریخ، محو میشدم تو کلماتش

اگر این قانون اعلال تو عربی دبیرستان نبود حتما می رفتم انسانی میخوندم! به عشق تاریخ

این استاد عزیز مدتی هم با مهدی کروبی در یک سلول زندانی بودند و همچنین با خیلی از آقایان ملی مذهبی و اصلاح طلبان و کل جیک و پیکشون رو هم میدونه و بعضی هاشم برا ما گفته!البته یواشکی..

سرتون رو درد نیارم استاد نقل میکرد البته از پدرش چون اون زمان یعنی سال 1332 بچه بوده..

میفرمودند :

مملکت در تب و تاب ملی شدن صنعت نفت بود و مردم دنبال خوندن نطق های مصدق و کاشانی و پی گیری جریان

زمانی که دیگه انگلیس از نوچه های داخلیش ناامید شد و رزم آرا هم به شهدای سبز پیوست!(ای بابا مارو هرکار کنن هی تو فاز سبزاییم) ایران رو تهدید به حمله نظامی کرد و رسما اعلام کرد که ناو جنگی اش در اسکله بوشهر پهلو خواهد گرفت.

پدرم نقل می کرد فردای اون روز رفتم بازار دیدم اکثر مغازه ها بستن و تک و توکی هم دارن میبندن و مردم توی بازار دارن با ترس فرار می کنن. اولش یه کم جا خوردم گفتم شاید اراذل و اوباش ریختن تو بازار اما خبری نبود

رفتم  پیش یه مغازه دار که داشت پول های توی دخل رو میریخت تو کیسه و سلام کردم. 

سلام حاج آقا

سلام تعطیلیم آقا تعطیل

چرا؟ چیزی شده؟طاعون اومده مگه همه در میرن؟

برو بابا تو هم خوابیا مگه خبر نداری؟

از چی؟

ناو جنگی انگلیس تو بوشهر پهلو گرفته همین امروز فرداست که تهران رو بگیرن لعنت به این مصدق بابا نفت ملی میخوایم چیکار!

بابا اینا همش بلوفه غلط کرده انگلیس

برو بابا کلت داغه برو زنو بچه ات رو وردارد برو شمال سمت شوروی!

بابا به فرض که بیان تو بوشهر کو تا برسن به تهران!

آقا برو اونور میخوام درو ببندم

حاجی بازاری با سرعت از مغازه اش دور شد و در خیابان بازار مورچه هم پرنمی زد!

اکنون ایران سال 1389

رئیس جمهور قدرت نظامی جهان، ایران رو تهدید به حمله اتمی میکنه مردم پای تلویزیون همه با هم به شیوه برره ای می خندن! 

ای بابا شما مگه عقل ندارین بابا این اوباماست رئیس ابرقدرت دنیا میزنه ها عینه هیروشیما دود میشیم تو ناکازاکی سرخ میشیما! ای خدا از دست این مردم! 

اصلا بمب اتمی شاید نمیدونید چیه؟ ها؟بابا از اون ناوی که بابا هامون از ترسش در رفتن خیلی بدتره ها... 

ای بابا بازم میخندن!

فردا همه دارن عین روزای قبل میرن سرکار، بچه ها تو سرویس مدرسه میخونن و سر راننده رو درد آوردن، کرکره مغازه ها میره بالا و همسایه ها صبح جدید رو به هم تبریک میگن

میرم سمت یه مغازه دار

 

سلام صبح شما بخیر

سلام آقا

آقا میشه بپرسم چرا امروز مغازه رو تعطیل نکردین؟

آخه چرا تعطیل کنیم؟

آخه دیشب اوباما ایران رو تهدید به حمله اتمی کرد

خب؟

نمی خواید در برید؟

مغازه دار غش میکنه از خنده و من هاج و واج...

به یه دانشجو میرسم

سلام مهندس

سلام بابا مونده تا مهندس

میگم مهندس جون داری میری دانشگاه؟

آره امتحان دارم

مگه امتحانا برگزار میشه؟

چرا نشه؟

آخه اوباما ایران رو تهدید اتمی کرده

آره شنیدم ،غلط کرده! ببخشید من دیرم شد  

و مهندس آینده دوان دوان رفت و من ماندم و تفاوت های این دو تاریخ!

آیا قدرت ابرقدرت های جهان کمتر شده و یا ما شجاع تر شده ایم .شایدم حمله اتمی دردش کمتر از حمله ناویه! 

هرچیزی که هست این ایران عزیز و اسلامیه با اقتدار و با مردمی با دل شیر مردمی که لشکر فولادین حضرت منجی (عج) خواهند بود. این است دستاورد بزرگ انقلاب اسلامی