ایران سبز
ایران سبز

ایران سبز

علی (ع)


♦️روزی معاویه  وارد مکه شد، گروهی بر معاویه وارد شدند و گفتند : آیا می دانی که ابن عباس تفسیر قرآن می کند؟

♦️معاویه گفت: خب ابن عباس پسر عمه ی پیغمبر بوده، او از هاشمیان است! اگر او نکند که تفسیر کند؟!

♦️گفتند: آیات را به نفع علی بن ابیطالب تفسیر می کند و ما از این  قضیه شاکی هستیم!

♦️معاویه گفت: خودم رسما وارد مجلس می شوم و جمع شان را بر هم می زنم.

♦️ معاویه وارد مجلس تفسیر ابن عباس می شود، ابن عباس با چنان کیفیتی تفسیر آیات می کرد که معاویه هیچ جای اعتراضی برخود ندید!
بعد از مجلس معاویه رو به ابن عباس کرد و گفت:
♦️ابن عباس تو تفسیر آیات می کنی یا فضائل علی بن ابیطالب را بازگو می کنی؟!

شعبان

 

چه زیبا و با شکوه است این ماه که نامهای با برکت شما عزیزان شعبان  

را نورانی کرده است.  شعبان ماه توست ای والا پیامدار!

بتدا از حسین بگویم که مظهر عشق و انسانیت است و اوست چراغ هدایت و کشتی نجات ما. 

 این عناوین برای این است که بیش از این شرمنده ات نباشم مولا.

حال می نویسم از ابوالفضل جانباز دشت کربلا که نامش تداعی گر مهربانی و ایثار است  

و برای روز جانباز برای ما غفلت زده گان همین کافی است که لحظه ای به یاد جانبازانی بیفتیم که  

سرفه هایشان شده  هق هق شب های  مادر و ای کاش می شد برایشان کاری کرد.

 سر انجام از نام زیبای سجادمی نویسم که مناجات های عاشقانه و عارفانه اش در بین قلب های ما ارام 

 گرفته  است و  لحظه ای درنگ کافی است تا تو را به یگانه معبود عالم نزدیکتر کند.

ای خدا از تو درخواست می کنم ایمان ثابت که همیشه در قلبم برقرار باشد و یقینی کامل تا بدانم 

 که به من  جز انچه قلم تقدیر  تو نگاشته نخواهد رسید و مرا در زندگانی دنیا به هر انچه قسمتم کردی راضی و 

 خشنود سازی ای مهربانترین مهربانان  یادتان باشد اگر تنگی دل غوغــا کرد

مهدی فاطمه را یـاد کنید، او تنهاست

اللهمّ عجّل لولیک الفرج

آقای مهربانی های من

ببخش آقای مهربونی...................
خـبـر آمـد خبـری نیـست هنـوز.....

از غـم دوری دلـدار بـسـوز..........

بـایـد ایـن جـمعه بیایـد، بایـد........!

مـن دگـر خسـته شـدم از شـایـد....!

اللهُـ♥ـمَّ♥ ♥عَجِّــ♥ـ♥ـلْ♥ ♥لِوَلِیِّکَـ♥ـ♥الْفَـــ♥ــ♥ـرَج

امام جعفر صادق

 

 

 

   

ای خورشید مدینه ایمان!

ای صادق آل پیامبر، با بیانی بلیغ و کلامی فصیح، زبان رسای اسلام بودی، با سخنانی حکیمانه، منطقی استوار و علمی سرشار، برگزیده روزگار بودی و ... بنده شایسته پروردگار.

تجسم صبر و اخلاص بودی و چشمه جود و سخاوت، کوه حلم و بردباری، نام آور فراست و شجاعت و جلوه هیبت و جلالت..............

دلتنگ غروب کربلا

شبی ساکت و دلگیر خودم بودم و قلبی که ز غم بسته به زنجیر

و هنگام اذان بود

که پیچید در افاق یکی نغمه ی تکبیر

نوشتند که هنگام اذان دست به دامان خدا باش و مشغول دعا باش

وگفتم  به خدا بین دعایم

که دلتنگ اذان حرم کرببلایم .

یازدهمین ستاره ولایت

شرقی ترین شکوفه های شکوه، دامن دامن از آسمان مدینه می بارید و شاد باش فرشته های شکوفه پوش، نثار لحظه های زردرنگ و زنگار خورده زمین می شد. 

شب برات بود و سپیده دم برکات. آفتاب از همه سوی لحظه ها، طلوع می کرد تا زمانه به درک عمیق روشنایی برسد. مدینه غرق در شادی بود و ربیع الثانی غوطه ور در سروری ناگزیر. پروانه های شوق، پی در پی می آمدند و شالی از پرواز بر دوش نسیم می افکندند. درخت ها تا پرنده شدن قد می کشیدند و لحظه های سرنوشت ساز، در شوق جوانه می زدند. بوی خوش نسیم نیایش، سرتاسر جهان را غرق در آهنگ شکوفایی کرده بود. ولایت سبز حضرت امیر علیه السلام یک بار دیگر در تبسم معصومانه طفلی، تجلی کرده بود و خنده های پی درپی «ابو محمد» تازه ترین شعر مولا را می سرود و سرشارترین اشتیاق به دریا پیوستن را به جریان در آورده بود. جوّ مدینه، ابری ناپایدار بود و قلب ولایت به قرصی مهتابب شب های شیدایی بود.

مدینه، عطرآگین عطوفت و طراوت لطیف اطلسی ها بود. مدینه آبستن نور بود و «ابومحمد» می آمد تا هویت هول انگیز شب صفتان را روشن کند. «ابومحمد» می آمد تا تنفس خوشبویش، جایگزین تعفن رایج حجاز شود.

«ابومحمد» می آمد تا تبسم را به انسان تعارف کند.

«ابومحمد» می آمد تا تردید در خاک خیال تاریخ ریشه ندواند که روشنی اولین اصلِ حقیقی زیستن است. «ابومحمد» می آمد تا «معتمدها» را به تماشای فروپاشی شیطان و عصیان دعوت کند. «ابومحمد» می آمد تا تمام ناباوری های ناباور را به کمال کدورت ناپذیر و زایینده خویش فراخواند. «ابومحمد» می آمد تا پشت میله های زندان را خم کند. می آمد تا خمی به ابرو نیاورد. می آمد تا تمام سیاه چال ها را در معرض تابش آفتاب سیمای خویش قرار دهد، می آمد تا زنبق ها در تاریک ترین لحظه ها برویند. می آمد تا پشت میله های زندان را خم کند، میله هایی که هیچ زمانی آسمان را درک نمی کنند و چشمه را نمی فهمند. «ابومحمد» می آمد تا حقارت به اوج تاریخ رسیده را خط بطلانی بکشد. «ابومحمد» می آمد تا زمینه ساز طلوع فراگیر زندگی باشد. از پشت پرده با خلق سخن می گفت تا نقش پرده غیبت را بر ضمیر روشن دلان هوشیار، حک کند. از پشت پرده با خلق سخن می گفت تا غربت خویش را بپوشاند و زمینه ساز غیبت آخرین حجت خداوندی باشد. «ابومحمد» می آمد تا هزار توی دلهر و هراس را با گام های استوار خویش به لرزه درآورد. می آمد تا تشنه ترین مدارهای مداوم را اسیر جاذبه کهکشانی خویشتن سازد.

«ابومحمد» می آمد پابه پای ذوالفقار علی علیه السلام می رفت شانه به شانه قافله سالار کربلا و می ماند پهلو به پهلوی فاطمه علیهاالسلام

همیشه پا در رکاب انتظار بود و چشم انتظار پا در رکاب ترین لحظه ها. سینه اش موج خیز التهاب بود و شانه اش، تبعیدگاه زنجیرها، آن قدر زلال بود که در حسرت تمام رودها جاری بود. آن قدر آرام می شکست که قلبش بدون صدا ترک برمی داشت. آن قدر ستاره بود که تمام شب ها، رؤیایش را به خواب می دیدند و آن قدر «محمد صلی الله علیه و آله » که «ابو محمد» شد. زمانه از یاد نخواهد برد که چگونه با برهانی بارانی و لطافت روحانی خویش، «فطرس نصرانی» را اسیر جذبه لاهوتی و غرق در شگفتی سرشار خویشتن نمودی؛ آن چنان که تا آخر عمر ملازم تو بود و پا در رکاب محبت تو.

آن زمان که «معتمد» می خواست تو را در «برکة السباع»، طعمه کینه ورزی خویشتن کند، عطر عطوفت و کرامت امامت بودکه در حضور تو موج می زد و حتی سنگ ها را در برابر تو به تواضع وا می داشت چه رسد به فطرت شیرهای بیشه تصرف. تاریخ به خاطر دارد که تو ایستادی و نماز به جای آوردی، آن زمان که شیران در قفس تسبیح تو را می کردند و شغالان بیرون از قفس، نفس های منفور و کینه پرور خویش را می کشیدند و در آتش انتقام می سوختند. آری! «ابومحمد» آمد تا این بار، شرقی ترین شکوفه های شکوه، دامن دامن بر آسمان مکه ببارد و جهان تشنه را از این انتظار طولانی وا رهاند.

اهل و بیت


محبت به اهل بیت (ع) دارایی است  که برای ما شیعیان از هر چیزی مهم تر است و دوست داریم این محبت و ارادت را به فرزندانمان نیز منتقل کنیم . اما اگر راه درست آنرا ندانیم ،ممکن است به هدفمان نرسیم.