ایران سبز
ایران سبز

ایران سبز

خاطرات جک استراو

“جریان دیپلماسی پرونده هسته ای ایران در زمان دولت اصلاحات بسیار قوی و افتخار آفرین بود”

 

بله! 

التماس کردن برای نصب ۲۰ عدد سانتریفوژ ناقابل، آن هم داخل “توالت”، افتخاری است که به این راحتی ها، نصیب هیچ دولتی نمی شود.

*پ.ن:

این دیپلماسی افتخار آفرین! خاطره ای بود که جک استرا در مستند “ایران و غرب” بیان می کند . وی می گوید: پس از انجام مذاکرات و امضای توافق پاریس، که طی آن ایران پذیرفت همه‌ی فعالیت‌های غنی‌سازی را تعلیق کند، در بازگشت به انگلستان، برای گذراندن تعطیلات آخر هفته با قطار عازم شهرِ محلِ زندگیِ خود بودم. در بینِ راه تلفن همراهم زنگ زد. آن سوی خط دکتر کمال خرازی، وزیر خارجه‌ی ایران بود. او گفت ما می‌خواهیم ۲۰ سانتریفوژ را برای تحقیقات علمی فعال نگه داریم. من دیدم در حضور همراهانم در قطار نمی‌توانم در خصوص یک پرونده‌ی حساس بین‌المللی مذاکره کنم، لذا به مستراح قطار رفتم. آنجا به خرازی گفتم شما توافقنامه را امضا کرده‌اید و دیگر نمی‌شود زیرش بزنید. اما او باز اصرار کرد. من گفتم باید در این خصوص با دیگران صحبت کنم… در همان حال کسی هم به در مستراح می‌زد و ظاهرا عجله داشت تا از آن برای کاری غیر از مذاکره‌ی‌ اتمی استفاده کند!

خواستم ولی انگار نمی شود

1

نمی توانم ... راستش کار من نیست ...من حتی از پس گفتن حرف های دلم هم برنمی آیم ...می خواهم بنویسم برایت ، اما ...  باور کن خیلی سخت است . این که کلی حرف توی دلت داشته باشی و نتوانی بگویی ... این که خجالت بکشی از نگاه کردن به چشم های کسی ... می دانی ؟ همیشه بعد از سجاده ام ، کنار تو بودن را دوست داشته ام ... آخر کنار تو هم همان عطر سجاده ام می آید ... دلم می خواهد ساعت ها بنشینم کنارت ... من باشم و تو باشی و آفتاب ... تو با سکوتت برایم از عشق بگویی و من از شرم نگاه کردن به چشم های گیرایت ذره ذره آب شوم ... نمی دانم چرا تا به تو می رسم همه ی گفتنی هایم را فراموش می کنم ... انگار باید همه ی تعلقاتم را بریزم دور ... اینجا ، کنار تو ، رها تر از همیشه  پرواز می چینم از نگاهت ... لبخند که می زنی دلم بی قرار تر از همیشه می کوبد به سینه ام ... لبخندت از جنس عشق است ... عشقی به عظمت بهشت خدا ...

 

* فکر می کردم می توانم بنویسم ، اما انگار اشتباه می کردم ... همین چند سطر باشد

گوش شنوا

اصلاً حواست نیست که چیزی از ته مدادت نمانده است . خیلی وقت است داری فکر می کنی ؛ اما همچنان این صفحه ی سفید کاغذ است که به تو لبخند می زند . آخر می دانی ؟ گاهی وقت ها نوشتن خیلی سخت می شود ؛ انقدر سخت که تصمیم می گیری قلمت را کنار بگذاری ؛ اصلاً ننویسی و بی خیال همه ی حرف هایی شوی که توی دلت مانده . شما را نمی دانم ؛ اما من هر وقت می خواهم از آدم های بزرگ بنویسم ، این طور می شوم ... خیلی چیز ها را نمی شود شرح داد ، باید دریا باشی تا بتوانی از دریا بگویی . تقویم ها همین طور ورق می خورند و هر روز که می گذرد ، بیش تر به قطره بودن خودت پی می بری . 

3

 عکس ها ، وصیت نامه ها ، یاداشت ها ، دست نوشته های شهدا ... خیلی حرف برای گفتن دارند ... فقط چند تا گوش شنوامی خواد ...فقط همین ... آه ...چیزی که دیگر یافت نمی شود.

مواظب باشید یکی از آنها نباشید

به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد، حسن رحیم‌پور ازغدی ظهر امروز در جمع بسیجیان فرهنگی کشور اظهار داشت: در کشور اتفاقی مبنی بر ایجاد متدین سکولار افتاده است که خود را در صف‌بندی‌های سیاسی نشان می‌دهد.
وی با اشاره به اعتقاد این افراد مبنی بر ساختن کشور براساس دنیامحوری گفت: این افراد که ظاهر دینی دارند، معتقدند افراد می‌توانند شخصا متدین باشند اما نباید نظام اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و خانواده و آموزش و پرورش بر اساس مفاهیم و مبانی دینی ایجاد شود. رحیم پور ازغدی
عضو شورای انقلاب فرهنگی ادامه داد: در 150 سال .... 

 

ادامه در ادامه مطلب....

ادامه مطلب ...

کنترل جمعیت، سیاستی استعماری صهیونی

سنی های متمایل به وهابیت بعضا  سه زن میگیرند و از هر کدام حدود 15 بچه می اورند برای مبارزه با شیعه و با حمایت مستقیم وهابیان عربستان ودلارهای آمریکایی. این گزارش مستقیم برخی دوستان باسواد طلبه ازاین مناطق است.  تهیه گزارش های مستند بهترین راه حمایت از دکتر احمدی نژاد است.
ضمنا کتاب ارزشمند آیه الله حسینی طهرانی با عنوان" کنترل جمعیت ضربه ای سهمگین بر پیکره مسلمین" در این رابطه خواندنی است. می توانید گزارشی از آن کتاب بیاورید. موفق باشید. در همین رابطه در این وبلاگ بدینجا مراجعه کنید:
کنترل جمعیت، سیاستی استعماری صهیونی 
  

بر اساس نظرات استراتژیست ها و محققان توسعه، دو بچه کافی نیست دکتر عبدالرضا داوری

رییس جمهور در گفت و گو با شبکه اول سیما با اشاره به این‌که " بنده شعار دو بچه کافی است را قبول ندارم"، اظهار داشت: این مساله سیاست غلطی بود که غربی‌ها انتخاب کرده و امروز پشیمان هستند و سرمایه سنگینی برای حفظ هویت و فرهنگ خود می‌پردازند، چرا باید در مسیری ... 

بقیه در ادامه مطلب....

ادامه مطلب ...

به گفته نیویورک تایمز...

روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز تلاش های غرب و رسانه های غربی برای کارشکنی در اوضاع داخلی ایران را بی فایده خواند و تاکید کرد که تصور اینکه جمهوری اسلامی از درون منفجر شود تصور اشتباهی است.
این روزنامه آمریکایی در سرمقاله خود در واکنش .... 

 

بقیه در ادامه مطلب ........

ادامه مطلب ...

زن و نگاه جنسیتی به آن

 زن و نگاه جنسیتى به او ، موضوعى است که امروزه در فرهنگ هاى گوناگون سراسر جهان مى توان ردپایى از آن گرفت؛ از آمریکا گرفته تا همین تهران خودمان.

از فرهنگ هایى که خود را به سلطه ی غرب فروخته اند، انتظارى جز این نیست که از سویى ، برخى حقوق مدنى را براى زنان تعریف مى کنند و در جامعه جا مى اندازند که زن و مرد برابر و یکسانند ، اما از سوى دیگر از زنان انتظار دارند که نقش یک کالاى جنسى را بازى کنند.

براى اثبات این ادعا کافى است به عرصه هایى که قرار است زنان و مردان نقشى برابر ایفا کنند، توجه کنیم تا در یابیم که حتى در چنین مواردى نیز زن نقشى برتر از یک ویترین جنسى ندارد.

در فرهنگ سنتى و حتى مدرن ما نیز کیفیت برداشت عمومى جامعه از زنان، فراتر از این نیست، چه آنگاه که زن قرار است فقط در زوایاى خانه تعریف شود، چه آن زمان که مانند عروسکى در کوچه و خیابان و محل کار به خودنمایى مى پردازد.

سیاستمداران و روشنفکران مرد غربی در پى اثبات تساوى حقوق زن و مرد، مبناى اسلام را به سخره مى گیرند، و خود را مدافع زنان معرفی می کنند حال آنکه خود آنها بیشترین ضربه را به جایگاه رفیع زنان وارد می سازند به سخن متفکر برجسته ایی نظیر ارد بزرگ « مردانی که بیشتر از جایگاه و هنجار زنان پشتیبانی می کنند خود بیشتر از دیگران به نهاد زن می تازند » . گردانندگان مرد غرب در عمل زن را در اسباب تفریح و خوش آمد خویش تعریف مى کنند، چرا که تا زنى در پى زیباتر جلوه کردن در چشم مردان به تزئین و آرایش خود مى پردازد، خود را از مراتب انسانى پائین کشیده و نقش کالا را بازى کرده است.

از طرف دیگر، وقتى که در نگاه سنتى، از زن انتظار مى رود در وهله اول، همسر خوبى براى شوهرش باشد- حال این که شوهر او چگونه مردى است و آیا نقش شوهرى خود را به خوبى ایفا مى کند یا نه، فرقى نمى کند- در حقیقت دوباره گرفتار همان برداشت جنسیتى شده ایم.
در جامعه ما، "مرد " چنان تعریف شده که با شنیدن این کلمه، وظیفه همسرى و پدرى را در نظر نمى گیریم بلکه نقش اجتماعى و مسئولیت هاى فراوان او را در ذهن مجسم مى کنیم، حال آن که کلمه" زن "، مترادف همسر است و جایگاه اجتماعى پیدا نمى کند.

آیا اگر زنان متناسب با توان و تحصیلات خود امکان رشد در موقعیت هاى اجتماعى مى داشتند و فرصت رقابت با مردان هم تراز شان که سال ها پس از آنان وارد عرصه هاى اجتماعى شده اند فراهم بود و همچون مردان فرصت آزمون و خطا پیدا مى کردند، بدون آن که زیر ذره بین باشند و پدیده اى به نام «سقف شیشه اى» در مسیر ارتقاى شغلى آنان وجود نمى داشت، آیا باز هم خیل عظیمى از زنان، احساس مى کردند که باید در نقش یک کالاى جنسى خود را در معرض خریداران قرار دهند؟

آیا اگر چنین تقاضایى از سوى مردان جامعه نمى بود و اصولاً زن حتى در بستر خانواده به شکل یک کالاى جنسى تعریف نمى شد، باز هم شاهد چنین فاجعه اى بودیم؟
و آیا مگر هر پدیده اى در جامعه از قاعده عرضه و تقاضا پیروى نمى کند؟
آیا چنین برداشتى از زن در دین مبین اسلام و در کلام خدا نیز هست؟
نگاهى به زنانى که قرآن معرفى مى کند و نقشى که براى آنان قائل است، رهنمود خوبى براى ماست ، تا ببینیم چقدر به آیات الهى پایبند بوده ایم:

داستان آسیه، داستان عجیبى است. او زنى است که اتفاقاً در جایگاه همسرى تعریف نمى شود، چرا که قرار است نقش اجتماعى بزرگى بازى کند و از طرفى شوهرش مردى نیست که لیاقت زنى چون او را داشته باشد. آسیه فراتر از فهم و درک بسیارى از مردان عصر خود به پیامبر زمانش، موسى، ایمان مى آورد و در این مسیر، نه تنها از دست دادن تمامى موقعیت هاى اجتماعى خود را به عنوان همسر فرمانروا به هیچ مى گیرد که شکنجه و مرگ را به زندگى در بارگاه فرعون ترجیح مى دهد و خداوند به این جهت است که او را مى ستاید.

مریم ، زن دیگرى است که در جایگاهى فراتر از نقش همسرى و حتى مادرى تعریف مى شود. خانه این دختر جوان قرارگاه ملائکه است و میوه هاى بهشتى او تعجب و غبطه ذکریا را برمى انگیزاند. مریم در جایگاه مادرى نیز نقشى کاملاً اجتماعى بازى مى کند، او خاستگاه رسالت است.

اما ملکه سبا، بلقیس، زنى مشرک است که به سوى توحید مى آید. کافى است که این فرمانروا را با دیگر فرمانروایان که در قرآن از آنها نام برده شده و همگى مرد هستند مقایسه کنیم، مردانى مثل فرعون و نمرود. سرزمین آباد سبا را ببیند در مقابل سرزمین هاى غرق ظلم و جور این حاکمان. حکومت دارى عاقلانه و منصفانه بلقیس را که پس از شنیدن پیام سلیمان، به مشورت با درباریانش مى نشیند و مدبرانه به آنها مى گوید که وقتى سرزمینى تصاحب شد، امراى آن ذلیل و خوار مى شوند، مقایسه کنیم با رفتار مستبدانه فرعون و نمرود با اطرافیانش.

ادب و متانت بلقیس را در برابر سلیمان در کنار طغیانگرى آن مردان فرمانروا در برابر معجزات پیامبران قرار دهیم. حجب او را مى بینیم در دربار سلیمان زمانى که به اشتباه دامنش را بالا مى گیرد تا از آب بگذرد و بعد پى مى برد که پا روى شیشه گذاشته است و مقایسه کنیم با تکبر فرعون. نگوییم شکوه دربار سلیمان او را خاضع کرده است که رفتار انسانى او را پیش از آن نیز دیده ایم و مگر نه این که شکوه موسى در ماجراى اژدها بر فرعون نیز ظاهر شد و مگر نه این که نمرود گلستان شدن آتش بر ابراهیم را دید؟

بلقیس به پیامبرى سلیمان ایمان آورد و سرکشى نکرد، اما مردان فرمانروا تا آخرین دم زندگى و با دیدن معجزات پیاپى، به جنگ با پیامبران عصر خود ادامه دادند.

راستى هدف قرآن از این مثال ها چیست؟ آیا قرآن نقش جنسیتى براى زن تعریف مى کند؟ پس چرا در میان تمامى فرمانروایان نام برده شده در قرآن فقط یک نفر و آن هم یک زن است که چنین نقش اجتماعى بزرگى بازى مى کند؟
چرا در میان آن همه مردان متکبر، خودسر، مستبد و ناتوان، فقط یک زن به چنین نمادى از عقل، تدبر و اطاعت فرمان خدا تبدیل مى شود؟
خداوند هیچ گاه مردم سرزمین سبا را جز به جهت آن که مشرک بوده اند، به دلیل دیگرى سرزنش نمى کند و مثلاً نمى گوید چه مردم نادانى که حکومت زنى را پذیرفته اند.

در این خطوط پایانى به جملاتى از سخنان رهبر معظم انقلاب که در دیدار گروهى از بانوان عنوان شده و راهنما و سرمشق من بوده است، اشاره مى کنم:



« فاطمه زهرا (س) در قله بشریت قرار دارد و کسى بالاتر از او نیست و مى بینیم که آن بانوى مسلمان، این فرصت و قدرت را یافت که خودش را به این اوج برساند. پس فرقى بین زن و مرد نیست و به خصوص شاید از همین جهت است که خداى متعال در قرآن کریم، آن وقتى که راجع به نمونه ی انسان هاى خوب ،و نمونه ی انسان هاى بد مثال مى زند: و ضرب الله مثلاللذین امنوا امراة فرعون (تحریم آیه ۱۱) در مقابل هم در مورد انسان بد و کج رفتار و انسانى که در جهت غلط حرکت مى کند ، به زن نوح و لوط مثال مى زند. در همه قرآن وقتى مى گوید: ضرب الله للذین آمنوا یا ضرب الله للذین کفروا، در هر ۲ مورد از زن مثال مى زند. آیا این به معناى آن نیست که ما باید از دیدگاه اسلام، به برداشت غلط و متأسفانه مستمر در تاریخ بشریت نسبت به جایگاه زن پاسخ بدهیم؟

اسلام مى خواهد بایستد و این برداشت و روش و فهم غلط از مسأله زن را- که در طول تاریخ هم وجود داشته است- تصحیح کند.
من تعجب مى کنم- جز استثناءها- چرا این گونه بوده است؟ چرا بشریت همواره درباره مسأله زن و مرد، کج فکر کرده است و مى خواهد در مقابل این بایستد؟
شما از تعلیمات انبیاء که بگذرید، در همه برداشت ها و تحلیل ها و تفکرات بشرى، جایگاه زن و مرد، جایگاه غلطى مى باشد. حتى در تمدن هاى خیلى بلند پایه دنیاى باستان- مثل تمدن روم و ایران- برداشت از زن، یک برداشت غلط است که ذکر جزئیات و بیان تفاصیل دیگر از حوصله ی این مقاله خارج است

1


دوکله پوک

تعجب نکنید  نظرات این دو کله پوک رو بخونید  

 

همه شما این دو کله پوک رو میشناسید... یکیش کارگردان و

اون یکی نقش شیپورچی رو بازی میکنه!  این دو وطن فروش بعد انتخابات دم در آوردن و تو شبکه های ماهواره ای دروغ پراکنی میکنن. من موندم موج سبزیها چطور به حرف این دو احمق گوش میدن؟! چطور حرف اینها رو قبول میکنن؟! مخملباف که یه دورغگوی به تمام معناست... اگه یادتون باشه این آقای مخملباف تو یه شبکه ماهواره ای آرای اصلی انتخابات رو میگفت! ایشون گفتند:

۱- آقای موسوی ۱۹ میلیون رای

۲- آقای کروبی ۱۳ میلیون!

۳- آقای احمدی نژاد ۳ میلیون!

۴-آقای رضایی یادم نیست...

اینجا دو تا چیز واقعا مضحکه... یکی آرای آقای کروبیه و اون یکی آرای آقای احمدی نژاد...وقتی ایشون با اون اعتماد به نفس بالا وقتی میگه که کروبی ۱۳ میلیون رای داشته میشه این نتیجه رو گرفت...

۱- یا فکر میکنه مردم ایران احمق هستند

( واقعا هم حدسش درست بود چون یه عده احمق همین حرف آقای مخملباف رو مثل طوطی تکرار میکردند! جالبه وقتی آرای چهار کاندید رو که اعلام شده بود جمع میکردی از کل آرای که خودشون اعلام کردن ۳۰۰ هزار تا بیشتر بود )

۲- یا خودش احمقه

 ( شک نکنید که احمقه چون آخرتشو به چندر قاز دلار فروخته)

۳- یا اون دلارهایی که گرفته اینقدر به کامش شیر اومده که خودشو به احمقی بودن زده

( پول کثیف همچین وسوسش کرده که مثل ................)

وصیت نامه منتشر نشده بزبز قندی

دوست داشتم قبل از رفتنم چندتا نکته و نصیحت برای شما داشته باشم، هرچند که می دانم نسل امروز نسبت به هرگونه پند و نصیحتی آلرژی دارد و زود فیوز می پراند. اما خب با تحمل کردن این چند خط، جانتان که بالا نمی آید، ناسلامتی من دارم می میرم. پس خوب و با دقت گوش بدهید:

 1. شنگول جان! تو برادر بزرگتر آن دوتای دیگر هستی، پس مراقبشان باش، مرسی. دفعه قبل که آقا گرگه وارد خانه شده بود و تو و منگول را قورت داده بود، من رسیدم و شکمش را پاره کردم و آزادتان کردم. اما از این به بعد من دیگر نیستم. اون قدیم مدیم ها قصه اینجوری بود که آقا گرگه اول صدایش را نازک می کرد و در می زد، شما پا نمی دادید.بعد دستهایش را آردی می کرد، شما پا نمی دادید.بعد سر و صورت و پاهایش را سفید می کرد، شما گول می خوردید و پا می دادید و در را باز می کردید. اما توی این دور و زمانه، عزیزم! گرگ ها اینقدر پر رو شده اند که نه تنها صدا نازک نمی کنند بلکه ادعای مامان شما بودن را هم ندارند و صاف و پوست کنده می گویند که: « لطفاً در را باز کنید؛ من گرگ هستم!» تا اینجایش که جای ترس ندارد. اما من از این می ترسم که شما هم آنقدر بزغاله باشید که حاضر شوید در و دروازه را راحت به روی گرگ باز کنید و نه تنها منتظر منت و التماس و در نهایت حمله آقا گرگه نشوید بلکه خودتان داوطلبانه open door شوید. و توی شکم گرگه افتخار کنید که ما اگر در را باز نمی کردیم، خانه را روی سرمان خراب می کرد!

 2. منگول جان، آی بزغاله با توام! 75 درصد نگرانی من بابت تو است. بابت منگل بازی هایی که گهگاه از خودت استخراج می کنی و دیگران را هم با خودت به ته چاه می کشی. یادت نرود که هر گرگ و شغالی پشت در خانه هر بز و بزغاله ای، فقط به یک چیز می اندیشد که آن یک چیز نه اجاق گاز توست، نه النگو و گوشواه و بوق مرمری توست، نه پلی استیشن و انبار علوفه توست و نه چیز دیگری جز تو و آن گوشت خوش مزه ات! به همین خاطر تا وقتی پشت در هست، حاضر است هر شرط و تبصره و IF تو را سه سوت بپذیرد. ولی وقتی در باز شد و چراغ سبز نشان داده شد، هر راننده ای پایش را از روی ترمز بر می دارد و گاز می دهد و گاز می زند(!) یاس منگولا جونم!

 3. حبه انگورکم، خوشگل و با نمکم. دختر کوچولو و دوست داشتنی ام. حبه جانم! من از تو فقط خاطره های خوش و قشنگ به یاد دارم.یادت هست اولین سالی که دانشگاه قبول شدی و رفتی، برایم نامه نوشتی: « بزی نشست رو ایوونش، نامه نوشت به مادرش ... .» من همانجا زیر لب گفتم ای ول حبه، دمت جزغال! همین روحیه ات را حفظ کن و بدان گرگها از شاخ تو همیشه می ترسند. امید مامان بزی تویی. مراقب برادرهای دست و پا چلفتی ات هم باش که گافهای جواتی ندهند و اگر روزی رسید که دیدی منگل بازی های منگول و آب شنگولی خوردن های شنگول دارد کار دستت می دهد، باز هم بپر پشت ساعت دیواری و پشت تیک و تاک ثانیه ها مخفی شو.

 منبع: روزنامه کیهان؛82.با تصرف.

 گذشته از طنز بودن مطلب؛ نکات جالبی دارد.

ترقی و مدرنیته

غربی‏ها در حالی که ما را قتل عام و غارت می‏کردند از مدارا و ترقی و مدرنیته سخن می‏گفتند و مدرن شدن را غربی شدن و سکولاریزه شدن، معنا می‏کردند که به مفهوم ترک دین و اخلاق و زیر پا نهادن استقلال ملی، غرور انسانی و منابع اقتصادی کشور بود و هرگونه مقاومت مردمی در برابر اشغالگری و کودتاهای امریکایی و انگلیسی و صهیونیستی را نوعی توحّش و مقاومت در برابر مدرنتیه می‏خواندند.