ایران سبز
ایران سبز

ایران سبز

فتنه

دیکتاتورهای وطنی همچون ورژن خارجی‌شان بی‌شک برای رهاسازی دیکتاتورهای دیگر به آب و آتش می‌زنند تا دشمن متعجب از صحنه فعلی خاورمیانه، تدارک نیرو کند اما چه فایده که این تناقضات کار دست آنان داده و سقوط‌شان را بدیهی ساخته است.http://media.farsnews.com/Media/8903/Images/jpg/A0853/A0853700.jpg

رابطه دروغ و نفاق؛

ریشه نفاق در دروغ نهفته است. هرچه دروغ در روح آدمی کذب پدید آورد، روح را تبدیل به گندابی می‌کند که رهایی از آن میسر نیست. تعدد "دروغ "، ارتکاب یکباره آنرا به خُلق و ادامه یافتن آن، خلق را به ملکه تبدیل می‌سازد. دیگر فرقی میان چنین موجودی با پدیده‌ای به نام "دروغ " نمی‌توان گذاشت.

دروغ عین اوست و او هم عین دروغ. در این مرحله نفاق‌ورزی شروع می‌شود که دیگر انتهایی برای آن نمی‌توان متصور شد. منافق ساختاراً منافق می‌شود نه اینکه بنیان‌‌های او سالم و افکار او نفاق آلوده باشد. اساس و بنیان او نیز بر مبنای نفاق تجدید بنا می‌شود و... سقوط آغاز.
"و ممن حولکم من الاعراب منافقون و من اهل المدینه مردوا علی النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم سنعذبهم مرتین ثم یردون الی عذاب عظیم " (سوره مبارکه توبه آیه 101)
" و برخی از اعرابی که پیرامون شما (مؤمنین) هستند منافق‌اند و از ساکنان مدینه (نیز عده‌ای) بر نفاق، خو گرفته‌اند. تو هم آنها را نمی‌شناسی ولی ما آنان را می‌شناسیم به زودی آنان را دوبار عذاب خواهیم کرد، سپس به عذابی بزرگتر رهنمون می‌شوند. "

منافق اولین صید نفاق؛
نفاق که می‌آید اولین صید را از خود صیاد آغاز می‌کند. دیگر منافق بدبخت حتی اگر بخواهد هم نمی‌تواند از دام نفاق چیده شده توسط خودش رهایی یابد.
منافق خود گوید و خود خندد. از شدت نفاق‌ورزی، دیگر زاویه دید او نیز تغییر می‌کند. روز را که عینیت و حقیقت دارد نمی‌بیند. همه به او تذکر می‌دهند که چرا چشمت را بسته‌ای؟ نه، او چشمش بسته نیست. چرا که چشمش دیگر صدق نمی‌بیند. ساختارش عوض شده. دروغ می‌بیند، خدعه می‌زند و فریب می‌چیند. این است علت آنکه در آموزه‌های‌مان، مراقبت از خود توصیه شده است.
چرا که عدم مواظبت، تکرار کذب، کذاب می‌سازد. کذابی که حقیقت را نمی‌تواند مشاهده کند ،حتی چشم و عقل و گوش ظاهری او هم به او آدرس غلط نشان می‌دهند. نه مادیات را که حتی آیات الهی را هم نمی‌تواند ببیند.
"ثم کان عاقبه الذین اساوا السوآ ان کذبوا بایات الله و کانوابها یستهزؤن " (سوره مبارکه روم آیه 10)
" آنگاه فرجام کسانیکه بسیار بدی کردند روی آوری آنان به تکذیب آیات الهی است که آنان آنها را به استهزاء و تمسخر می‌نشینند ".
از بس که دروغ بافته حتی بافته‌های خود را نیز باور نمی‌کند و خود را نیز؛ گذشته باسابقه‌اش، روابط و مواضع به حق‌اش و حرکت‌های صحیح و درست‌اش را نیز تکذیب می‌کند. اینچنین است که "چرخش " مفهوم پیدا می‌کند و عدول از مواضع، تبدیل شدن به ماشین گیر کرده در دنده عقب و باصطلاح "کم " آوردن، معنا می‌یابد.

رابطه تناقض و ریزش هواداران؛
دروغ راه نجاتی باقی نمی‌گذارد. چونکه اساساً‌ نجات، در دروغ نهاده نشده که در صدق نهان گذاشته شده است. نفاق ورزی، تناقض تولید می‌کند و این تناقض است که دست‌ها را رو می‌کند. منافق که پرده کذب، او را در هم تنیده "تناقض " را هم نمی‌بیند اما اطرافیان، هواداران و مردم عادی که به اندازه او در این دام گرفتار نیامده‌اند با عقل خود نسبت سنجی کرده و تناقضات را درمی‌یابند. اینجاست که منافق، دیگر هواداران، پایگاه‌های اجتماعی - یا هر اصطلاح دیگر - خود را از دست می‌دهد و کسانیکه او را احاطه می‌کنند، نفاق‌جویانی از جنس خود منافق‌اند و بس.
پس "ویل یومئذ للمکذبین " (سوره مبارکه مرسلات آیه 49)
"وای بر تکذیب‌کنندگان "


دیکتاتورهای داخلی، دیکتاتورهای خارجی؛
دیکتاتوری یعنی خودرأیی، استبداد و پای‌فشاری بر "دروغ ". نمونه داخلی و خارجی آن نیز تفاوتی با هم ندارد. داخلی و خارجی هردو آن می‌خواهد علی‌رغم خواست ملت، با استبداد رأی، رأی ملت نادیده گرفته شده و رأی او معیار شود. دیکتاتور داخلی می‌خواهد با دروغ برای خود هوادار دست و پا کند، شایعه "تقلب " را مطرح می‌کند. می‌خواهد هوادار را در صحنه نگاه دارد، نفا‌ق‌ورزی را ادامه داده و قانون را لگدمال می‌کند. هر روز تندتر و تندتر می‌شود تا کسی از او در نفاق‌ورزی پیشی نگیرد.
بی‌محابا به این در و آن در می‌کوبد تا آنچه بافته برایش ارزنی اعتبار پدید آورد اما دریغا که این بافته‌ها نیز در چشم او - چشم دروغ‌بین - لباسی آراسته است که کودکی نیز می‌فهمد این لباس چیزی جز عریانی نیست.
وقتی برای نشان دادن تابلو به بیرونی‌ها، رنگ برسر نیزه می‌کند، برای عوام فریبی می‌گوید این رنگ، رنگ سیادت و پیروی از ائمه(ع) است. اما آن هنگام که همین رنگ‌ برتن رقاصه و مطرب و ملحد می‌نشیند، کف و سوت آنها چشم گوش او را می‌بندد و نفاق او فزونی می‌یابد؛ او سکوت می‌کند که نه؛رضایت قلبی هم از آن دارد. وقتی مهمترین علت مشروعیت خود را انتساب به امام (ره) راحل برمی‌شمرد و در برابر آتش زده شدن عکس او خمارآلوده سکوت می‌کند، وقتی برای دشمن غاصب "قدس " فریاد "نه غزه و نه لبنان " کوک می‌کند، اما باز هم برای نفاق‌ورزی می‌خواهد اذهان را از سرنگونی عن‌قریب دولت شفیق اسرائیل باز داشته و نگاهها را متوجه داخل کند و باصطلاح خواهان حمایت از مصریون شود، دیگر دو ساله کودکی هم می‌فهمد که او نمی‌فهمد که چه می‌کند، چرا که او دیگر "خود " نیست بلکه ملعبه‌ای از استبداد و دیکتاتوری در برابر حق و بنده‌ای ذلیل و حلقه‌ به گوش در برابر "دروغ " و نیرنگ است. دست به سینه آماده است، هر کاری می‌تواند انجام دهد تا دوستان اسرائیلی و آمریکایی نفسی چاق کنند و به بهانه "موضوعات داخلی ایران " اذهان عمومی ملت‌ها را از مصر و تونس بازدارند و بلایی بر سر آنان آورند که بر سر غزه و صبرا و شتیلا آوردند.

پادویی برای اسرائیل و نفاق - دیکتاتورها؛
شدت نفاق‌ورزی‌شان به حدی است که نمی‌فهمند مگر دوستان اسرائیلی تا دندان مسلح توانسته‌اند بن علی تونس و نامبارک مصر را که بیخ گوش آنان بوده و با آنهمه یال و کوپال بر زمین خورده‌اند را حفظ کنند، که این مفلوکان بی‌خبر را بتوانند از یأس‌ها، سرخوردگی‌ها و تناقضات رها سازند.
آب شور نفاق، قدرت تحلیل را از ایشان ستانده است. دیکتاتورهای وطنی همچون ورژن خارجی‌شان بی‌شک برای رهاسازی دیکتاتورهای دیگر به آب و آتش می‌زنند تا دشمن متعجب از صحنه فعلی خاورمیانه، تدارک نیرو کند اما چه فایده که این تناقضات کار دست آنان داده و سقوط‌شان را بدیهی ساخته است؛ که
"مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتاً و ان اوهن البیوت لبیت العنکوبت لوکانوا یعلمون " (سوره مبارکه عنکبوت آیه 41)
"همانا مثل کسانیکه به غیر از خدا را به دوستی گرفته‌اند همانند عنکبوتی است که خانه‌ای را برای خود ساخته‌ است در حالیکه سست‌ترین خانه‌ها، خانه عنکبوت است اگر می‌دانستند ".

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.