ایران سبز
ایران سبز

ایران سبز

آقا سید علی

به نام خدای زهراء
مولای مطهرمان:
“از همه، بخصوص جوانان عزیز می خواهم که نگذارند فضای غیبت، تهمت، هتاکی و شکسته شدن حریم ها ادامه پیدا کند که اگر ادامه یابد مانند یک بیماری به همه چیز سرایت میکند.” 

 
چشم آقا، نمی‌نویسیم مگر به رعایت حق. چشم آقا، خشم مقدسمان را بروز نمی‌دهیم مگر به رعایت تقوا. چشم آقا، دفاع و حمله نمی‌کنیم مگر با دوری از احساسات کاذب، چشم آقا، درست می‌نویسیم نه درشت! تا اگر رفع شبهه‌ای نکرده باشیم، لااقل شبهه ایجاد نکنیم. چشم آقا،‌ چشم امیر قافله‌ی صبر و بصیرت. تو بر ما ولایت داری آقا و ما به این خشنودیم که در این دایره‌ی ظلمت زده‌ی منظومه شمسی، هنوز با ستاره های رهنمودهایت مسیر خود را پیدا می کنیم، بی اینکه نجومی خوانده باشیم؟ این علم لدنّی است، علم ولایت… 

چند خط عهدنامه :
نمی‌توانم بنشینم گوشه‌ای و نظاره کنم، زیبا‌ترین آسیب‌شناسی انقلاب به لسان افصح امامم خامنه‌ای، خلاصه شده در تیغ و خنجر کشی‌های وبلاگی. نمی‌توانم بنشینم گوشه‌ای و ببینم مفهوم را رها کرده و به مصداق‌ها چسبیده‌‌اند/. نمی‌توانم سکوت کنم در برابر سفسطه‌های خطرناک و بازی‌های بچه‌گانه. نمی‌توانم این‌‌همه بازی با برچسب خامنه‌ای‌ را تحمل کنم.
و این سطور را که می‌نویسم نه به فکر خوش‌آیند این هستم و نه به فکر ناراحتی آن و نه برای افزایش بازدید این وبلاگ است که سایت‌های مستهجن، بالاترین افراد آنلاین را دارند. با ذکر “یاحاضر” و “یا ناظر” می‌نویسم و می‌دانم “عین‌الله الناظره” اولین بازدید‌کننده‌ی هر  وبلاگی است.
آقاسیدعلی که میوه‌ی دل ۱۲۴۰۰۰ پیامبر است اکنون امام آن جوان مصری است، مولای آن رزمنده‌ی لبنانی، پیشوای آن انقلابی بحرینی، روشنی بخش راه آن دانشجوی لیبیایی، او تنها امید دل کودک زخمی پاراچنار است و آرامش قلب مادر داغدار غزه‌ای. خامنه ای امیر است، در حساس‌ترین پیچ جاده‌ی بشریت. و من این جوان انقلابی ایران در این میان کمکی که نکرده‌ام هیچ، گرفتار حواشی شده‌ام. من! نشسته ام در خانه ام، پشت این مانیتور، میگردم دنبال یک سوراخ سیاسی، یک سوراخ جنجال و غوغا، تا به بدترین وضع ممکن، یا از آن دفاع می‌کنم و یا آن‌را بکوبم. 


زیباترین آسیب‌شناسی انقلاب را رها کرده و مصادره به مطلوب می‌کنم: “دیدی آقا حرف مرا تایید کرد؟ نخیرم، آقا  منظورش این نبود، آن بود. نه! همین که من گفتم. نه  هیچم ! حق به دست من است”
شرمم باد با این بازی‌های کودکانه و اگر نه آدم که بلکه بسیجی می‌بودم باید از غصه دق می‌کردم !
عالم و آدم بداند، فتنه اگر خاموش شد، گرگ اگر به خانه‌اش خزید، بینی امپریالیسم اگر به خاک مذلت کشیده شد،‌ همه و همه تنها مدیون قدرت دستان قَدر قدرت آقاسیدعلی است.
و اکنون هم آسیب‌های “درونی” و “بیرونی” را برای ما نشان دادی مولا جان و از ما خواستی که نگذاریم فضای غیبت، تهمت، هتاکی، و شکسته شدن حریم‌ها ادامه  پیدا کند. چشم آقا جان، ما یک جان بیشتر نداریم مولا، همین یک جان نه از روی احساس شاعرانه که بلکه به جهت اعتقاد فدای تو باد.
از این به بعد هر کس بخواهد بیشتر از این فضا را آلوده کند، با قلم ما طرف است. ما به سایبر آمدیم تا کوچه باز کنیم و بوی خوش یاس بپراکنیم، نه اینکه خشم خدا را برانگیزیم. قسم به غیرت عباس تا آخرین نفس برای پاک سازی فضا  محکم ایستاده‌ایم!
دیروز بدنهای تکه تکه پدرانمان با سربند لبیک یا خمینی را آوردند، امروز اما، ما را تکه تکه کنند سربند لبیک یا خامنه ای از سرمان باز نمی شود. ما تا آخرین نفس ایستاده‌ایم

نظرات 1 + ارسال نظر
مینا پنج‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:20 http://myimmortal.iranblog.com/

سلام دوست من خوفی؟ممنون از پستای عالی و پر بارتون واقعا اشکم دراومدسال نو پیشاپیش مبارک سال خوبی داشته باشید منم آپم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.