ایران سبز
ایران سبز

ایران سبز

اقدامات غرب جهت مخدوش کردن ظهور

1 ـ یکی از بزرگترین فعالیتهای تبلیغاتی که مستقیماً در باره اعتقاد به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) توسط دشمنان در این ایام انجام گرفته، فیلم «نوسترا داموس» است که سه ماه متوالی در شبکه های تلویزیونی آمریکا به نمایش گذاشته شد.در این فیلم حضرت مهدی(عج) با لباس عربی نشان داده می‌شود که هر کاری را با فشار یک کلید انجام می‌دهد و در اثر اقدامات او خونریزی زیادی شده و تعداد زیادی یتیم و بیوه بر جای می‌مانداین فیلم سرگذشت زندگی ستاره شناس و پزشکی فرانسوی بنام «میشیل نوسترا داموس » است که نزدیک به ?00 سال قبل می زیست.

 

وی پیشگوییهای خود را درباره آینده به رشته تحریر درآورده که مهمترین آنها پیشگویی او درباره ظهور نواده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مکه مکرمه و وحدت بخشیدن به مسلمانان و به زیر پرچم خود درآوردن آنها و پیروزی بر اروپائیان و ویران کردن شهر و یا شهرهای بزرگ سرزمین جدید ( آمریکا ( است.و به نظر می رسد لابی صهیونیست و اطلاعات آمریکا در ساختن این فیلم دست داشته باشند و هدف آنان از تهیه این فیلم بسیج نمودن ملتهای آمریکا و اروپا علیه ایران و مسلمانان است، زیرا آن را خطری می پندارند که غرب و تمدن آن را تهدید می کند، بویژه وقتی آنچه را که بر پیشگویی «نوسترا داموس» اضافه نموده اند مورد توجه قرار دهیم؛ و آن اینکه آمریکا بعد از شکست اروپا به دست حضرت مهدی (علیه السلام) و نابودی موشکهای غول پیکر و دیگر شهرهای آن، جهت رویارویی با آن حضرت به بستن یک پیمان همکاری با روسیه اقدام نموده و سرانجام بر وی پیروز می گردند!

 

این کتاب هم از نظر ارزش علمی کتاب و نویسنده جای بحث دارد و هم اینکه به صورت رمزی و ابهام آمیز نوشته شده که قابل تفسیر به صورتهای گوناگون می باشد.

 

مسئله این نیست که غربیها اعتقاد به ظهور مسیح (علیه السلام) یا مهدی(علیه السلام) و یا اعتقاد به پیشگوییهای نوسترا داموس دارند... بلکه بر این باورند که خطر خیزش اسلامی و تمدن الهی، تمدن مادی آنها را تهدید نموده و سلطه ظالمانه آنها را بر ملتهای جهان از میان برمی دارد. از این رو از هر عنصر اطلاعاتی استفاده می کنند تا زنگهای خطر را درگوش ملتها به صدا درآورند و موافقت و پشتیبانی آنها را جهت اجرای تمام نقشه های استعماری خود در حال و آینده جذب نمایند. بنابراین به حساب باور و عقیده خود ناچارند در مورد امام مهدی (علیه السلام) تبلیغات آنچنانی نموده و دست به تهیه فیلم بزنند و از آنجایی که با موج آگاهی بخش اسلام- که نسبت به رهبر موعود افزایش خواهد یافت- روبرو می شوند، ناگزیر تر شده، و در صورت صحت امر ظهور ، و آشکار شدن آن بزرگوار با او رویارویی کنند .

بی حس شده ایم

انسان به گمشده ای می ماند که در بیابان برهوت « غفلت » آن هم در تاریکی هولناک شب ظلمانی « دوری از خدا » ـ که هیچ ستاره ای در آن نمی درخشد ـ گام برمی دارد و همچون جوجه ای یک روزه از سرمای « رها کردن معنویات » به خود می لرزد.
آدمی آن قدر در این وانفسا خود را فراموش کرده که حتی درد خارها و تیغ هایی که در پای روحش خلیده است را هم حس نمی کند.
این کاروان وادی غریبستان نور می خواهد و راهنما ؛ و مگر خدای حکیم و مهربان و عادل برای راهیابی ما ، ساربان نفرستاد؟ 
  کجاست هم نفسی تا که شرح غصه دهم که دل چه می کشد از روزگار هجرانش 

 

 


ای ساربان کاروان انسان ، ای وسیله اتصال زمین و آسمان
یادتان هست قرار بود ما پشت سر شما حرکت کنیم تا راه را گم نکنیم؟ یادتان هست قرار بود . . .
آری شما یادتان هست ؛ ولی ما فراموش کاریم و سست پیمان و بی خیال ؛ خارها که نه دشنه های هوس نه پای ما که قلب ایمان و انسانیت ما را می درد ؛ اما از شدت خماری و خواب آلودگی مرگ آسای غفلت ، دیگر درد را هم احساس نمی کنیم ، بی حس شده ایم.

بی حس شده ایم ...

ظهور




و می دانم که می آیی و حتی کوچک ترین شکی در آمدنت ندارم نه در آمدنت و نه در معصوم بودنت
حتی اگر تمام عالم جمع شوند و حرفهای گنجی خائن را تکرار کنند باز هم امید و انتظارم را فریاد میکنم
ای امید روزها و شبهای من منتظرت می مانم
به امید ظهور وعده داده شده ........
یازهرا

حرف مردم

شیخ بهائی (رحمت الله تعالی علیه ):آدمی اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست زیرا اگر بسیار کار کند می گویند احمق است و اگر کم کار کند می گویند تنبل است . اگر بخشش کند می گویند افراط می کند و اگر جمع گرا باشد می گویند بخیل است . اگر ساکت و خاموش باشد می گویند لال است و اگر زبان آوری کند می گویند ورّاج و پرگوست .اگر روزه بر آورد و شبها نماز بخواند می گویند ریا کار است و اگر نکند می گویند کافر است و بی دین. لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد و جز از خداوند نباید از کسی ترسید.

ترنم دل

گاهى نسیم ملایمى از معنویت مى‏وزد و جانت را طراوت مى‏بخشد.
حس مى‏کنى درمان تمام خسته‏دلى‏ها و افسردگى‏هایت، در آن نسیم، نهفته است.  


همچون خسته از راه رسیده‏اى هستى که به چشمه آبْ دست یافته، یاگرمازده‏اى که با پاى خسته و پرآبله، به سایه سارى در کویرى سوزان رسیده.
دوست دارى سر بر شانه آن نسیم بگذارى، دست در گردنت اندازد و از عطر جان‏بخش خود، مدهوش و سرشارت کند.
مى‏خواهى خلوت مسجدى و جذبه محرابى پیدا کنى تا دور از هیاهوى زندگى، با خود و خداى خود، خلوت کنى و حرف دل را بر زبان نیاز، جارى کنى و کامِ جان را از چشمه «ذکر» او سیراب کنى و عطشت را با برکه « یاد خدا » فرونشانى و روح خود را تازه و با نشاطسازى.
دلت مى‏خواهد به راحتى و بدون تردید و رودربایستى با خدا، پیشانى بر خاک بگذارى و سجده‏اى پُر اشک را به آستان آن «بى‏نیاز»، هدیه کنى.
هستى را با همه عظمتش، مانند یک «معبد» مى‏بینى و آسمان برافراشته را یک «محراب» ، و خود را یک « بنده » ؛ بنده‏اى که دل و جانش با چراغ معرفت، روشن است، و راه دراز خاک تا افلاک را با راهنمایى « اشک » طى مى‏کنى و براى بى‏پناهى و دلگیرى خود، پناهگاه و دلدارى چون خدا مى‏یابى و احساس مى‏کنى که در خلوت محراب نیاز، مستحقّ یک اجابت ناب هستى و با چشمى بیدار و دلى هشیار، براى اشتیاق سبز خود، راهى جز راز و نیاز نمى‏شناسى.
مى‏بینى که در درونت، در سویداى جانت، در ضمیر پنهانت، یک «خودِ الهى» و « فطرت توحیدى » نهفته است که هرگاه از آن صحبت مى‏شود. حرف‏ها را آشنا مى‏یابى و هر وقت به آن دعوت مى‏شوى، دعوتى صمیمى را شاهدى.
نباید بگذارى آن خودِ الهى و آن جلوه ربوبى که در سرشت توست، زیر لایه‏هاى ضخیم غفلت و غرور، نابود شود و در پسِ پرده‏هاى تیره عصیان و لذّت‏پرستى بمانَد.

پس خداى عالمیان را ، ز عمق جان و دل خویش، عاشقانه صدا کن

شهادت حضرت زینب کبری(س) تسلیت باد

ای شکوه حماسه در سراپرده حیرت! ای زخم خوره نینوا! ای بانوی خورشیدهای دربند! ای زینب قهرمان! تو که خود، وسعتی به اندازه همه سوگ های آفرینش داشته ای، تو که خود دریای بی کران اشک را، ساحل بودی، چگونه باید بر تو سوگواری نمود که ما سوگواری را از تو یادگار داریم. تو که آواز سرخ کربلا را از حنجره بردباری اش، به گوش تاریخ رساندی و اگر این حنجره صبوری نبود، و اگر آن نطق آتشین تو در کاخ استبداد یزیدیان نبود، داستان جان سوز آن ظهر عطشناک در هزار توی کوچه های تاریخ به دست فراموشی سپرده می شد.
به دنیا آمده بود تا صبر را شرمنده کند، زینب(س) این اسطوره تاریخ را می گویم. آمده بود تا عشق را مبهوت لحظه های زلالش کند. آمده بود تا صدق و وفا را به جهانیان بیاموزد و متانت و وقار را به نمایش گذارد. آمده بود تا رسالت خود را به انجام برساند؛ مونس و یار برادر، سالار قافله حسینی و غم خوار اسیران باشد. آمده بود تا فریاد بلند مظلومان باشد؛ فریادی که پژواک آن هنوز هم از ورای تاریخ به گوش شنوای دل های حق جویان می رسد.
اسیران، بر هودجی از خون نشسته بودند. با حسین آمده بودند و بی حسین بر می گشتند و سالار قافله، زینب بود؛ هر چند خمیده و شکسته دل، ولی به پاسداری از حقیقت ایستاده بود تا امتداد راه برادر باشد. وصیت برادر این بود که «زینبم، بعد از من مبادا روی بخراشی و گریبان بدری و جزع و فزع کنی» و زینب اکنون آرام چون شقایقی داغ دار با مصیبتی عظیم در دل، همراه قافله شده بود. 

  


زینب(س) در خانه رفیع امامت رشد یافته، از لبان وحی علم آموخته، و در دامان کرامت پرورش یافته بود. او لباس پاکی و تقوا پوشیده بود و به آداب و اخلاق اسلامی مزین گشته بود. زینب(س) فصاحت و بلاغت را از علی، نجابت را از فاطمه، صبر و شکیبایی را از حسن و مظلومیت در عین ایستادگی را از حسین آموخته بود؛ او روح بلند رضا بود. حضرت زینب(س) در خضوع و خشوع و عبادت و بندگی، وارث پدر و مادر بود.
او بیش تر شب ها را با عبادت و بندگی حضرت حق به صبح می رساند و همواره قرآن تلاوت می کرد. تهجد و شب زنده داری حضرت زینب(س) در طول حیات پربرکتش ترک نشد؛ حتی در شب یازدهم محرم با آن همه رنج و خستگی و دیدن آن مصیبت های دلخراش هم به عبادت خدا پرداخت. حضرت سجاد(ع) می فرماید: «آن شب دیدم عمه ام بر سجاده نماز نشسته و مشغول عبادت است.» و نیز از آن حضرت نقل شده که «عمه ام زینب با این همه مصیبت از کربلا تا شام، هیچ گاه نمازهای مستحبی را ترک نکرد» و نیز روایت می کنند: «چون امام حسین(ع) برای وداع با زینب(س) آمد، فرمود: خواهرم، مرا در نماز شب فراموش نکن.»
زینب(س) در ایام کودکی، با برادرش حسین(ع) انس و الفتی عجیب داشت و در کنار برادر، آرامش می یافت و دیده از دیدارش بر نمی بست و از حضور مبارکش دور نمی شد (روزی حضرت فاطمه(س) نزد پدر(ص) رفت و عرض کرد: «پدر جان، متعجبم از محبت فراوانی که میان زینب و حسین است. این دختر چنان است که بی دیدار حسین شکیبایی ندارد.» رسول خدا(ص) چون این سخن بشنید، آه دردناکی از سینه برکشید و اشک دیده بر چهره روان کرد و فرمود: «ای روشنی چشم من، این دختر با حسین به کربلا خواهد رفت و به هزارگونه رنج و بلا گرفتار خواهد شد.»
حضرت زینب(س) تنها ۵۶ سال امانت الهی خویش را بر دوش کشید.
نقل است که در اواخر عمر آن بانوی بزرگ، در مدینه منوره قحطی پیش آمد. عبدالله بن جعفر، همسر حضرت زینب(س) در شام، مزرعه ای داشت و ناچار به اتفاق همسر خود در آن دیار رحل اقامت افکند. حضرت در آن سرزمین بیمار شد و در همان جا روح خود، این امانت الهی را به صاحبش بازگرداند و با جسمی خسته از فراز و نشیب زمان و رنجور از جور مردمان به دیار باقی شتافت.
چشمانش را گشود و برای آخرین بار به دورترین نقطه خیره شد. دراین مدت حتی یک لحظه چهره برادر از نظرش دور نمانده بود. آتش اشتیاق بیش از پیش شعله کشید و یاد برادر، تمام وجودش را پر کرده بود. لحظه وصال نزدیک بود. دوباره خیمه های آتش زده و سرهای بر نیزه، چشمانش را به دریایی از غم مبدل ساخت. زینب(س) پلک ها را روی هم گذاشت و زیر لب گفت: «السلام علیک یا اباعبدالله» و به برادر پیوست.
عروج ملکوتی آن بانوی مکرمه بنا به قول مشهور در پانزدهم رجب سال ۶۲ قمری رخ داد. اینک مزار شریفش، قبله عاشقان خاندان عصمت و طهارت است.

روز پدر بر همگان مبارک

(( حاج آقا مرتضی  پدر عزیزم روزت مبارک))

 

 

 

 

پدرم نمی دانم وقتی دست به قلم می شوم سررشته کلام گم می شود گوئی می خواهم در مورد واژه ای سخن به میان آورم که دنیا از درکش عاجز است اما فقط تمام جملاتم را در این جمله کوتاه خلاصه می کنم که من (((روح الامین )))

 {{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{ دوست دارم }}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}

 شانه‏هایت، ستون محکمی است پناهگاه امن خانه را.
دست در دستانم که می‏گذاری، خون گرم آرامش، در کوچه رگ‏هایم می‏دود.
لبخند پدرانه‏ات، تارهای اندوه را از هم می‏دراند.
تویی که صبوری‏ات، دل‏ ناامیدم را به سپیده‏دم امیدواری سوق میدهد آن هنگام که ابرهای دلتنگی ام اشک را درچشمانم به ارمغان می آوردو همواره و همواره  بوسه هایم بر دستان پینه بسته ات دل پریشانم را آرام می کند.پدرم نمی دانم چگونه دلتنگیهایم را برات واگویه کنم  اما همین بس که  بدانی عاشقانه  دوستت دارم مرا کفایت می کند .پدرم (بابایی) آموزگار بزرگ من !اندیشیدن  برای فرداهای دور را از تو آموختم. چین‏های صورتت، نقشه سال‏های کودکی من است. هنوز از شنیدن تکیه کلامهای من خنده بر لبانت جاری می شود واگر می دانستم که از حرفهای من دلشاد می شـوی از این نـوع تکیـه کلامهـا بسیــار می آموختم که  همیشه و همه جا برایت حرفهایم را بنوازم  

 

 پدر من !!!عزیزترین و بزرگترین تکیه گاهم ...پیر شدن آسمانت را نظاره‏گر بوده‏ام؛ اما کهنه شدن غرورت را هرگز.
جانم ،عزیزم ،پدرم برایم  هیچ چیز بالاتر از این نیست که  به من ،پسرت اعتماد داشته باشی، وقتی که چتر اعتمادت، بر مویرگ‏های اندیشه‏ام گسترده می‏شود.دل به آسمان می نهم و برای فرزندم نرگس نقشه ها می کشم . پدرم  با تو، باران بهاری‏ام را پایانی نیست پس چتر اعتمادت را  برایم بگستران . پدر! گرچه  خانه ما از آینه نبود اما خسته ترین  مهربانی عالم در آینه چشمان مردانه ات نمودار بود و همیشه به داشتن چنین پدر مهربانی به خود می بالم و احساس غرور دارم از داشتن تو ... پدرم حال با دیدگان اشک بار با خاطر همه دردها و رنجهایی که از بابت این پسر خود سر کشیده ای  طلب عفو بخشش دارم و میخواهم  دعایت را بدرقه  راهم کنی و می دانم که دعایت راهگشای مشکلاتم هست .پدرم میخواستم در باره ات بیشتر بنویسم  گفتم :یداللهی ، دیدم  علی (ع) است . گفتم: نان آور شبانه کوچه های دلم هستی ،دیدم علی (ع)  است . خلوص تو در عشق ورزیدن را نوشتم و روح تو را از هر طرف پیمودم ، به علی  (ع)  رسیدم  آنگاه  دریافتم که تو ، نور جدا شده ای از آفتاب علی (ع) هستی ، پدرم  تو گرما بخش خانه ما هستی ...پدر و مادرم هر دویتان را دوست دارم ...   

                                              پسر تان روح الامین

شهدا

ای شهدا ! برای ما حمدی بخوانید که شما زنده‌اید و ما مرده . . .  

yqobqw2shohda.jpg

 

برای ضربات جسمی دیه ! برای ضربات روحی چه؟

از وبلاگ دوستان ... (سید یاسن)

حجاب فطری و ضروری است!     

y                

اسمش را بی رحمی نمی گذاریم. شما بگویید چه بگذاریم؟ معضل ازدواج جوانان و به خصوص دهه شصتی ها تبدیل به یکی از مسائل و معضلات مهم کشوری شده است. در این شرایط عده ای از هم میهنان عزیز در راستای ترغیب جوانان به ازدواج از هیچ تلاشی فروگذار نمی کنند. برای مثال عده ای از زوج های جوان خانه و کاشانه را بی کار گذاشته و تمام معاشقه های خود را محدود به کوچه و خیابان کرده اند. عده ای از خانم ها هم خیابان را تبدیل به شوی نمایش مو و پوست و قوس و قزح اندامشان کرده اند. البته بعضی آقایان هم به تناسب وسع خود کم نگذاشته اند.

--------------------------------------------------------------------------------

در این شرایط جمع کثیری از جوانان ایران اسلامی که شرایط ازدواج هنوز برایشان فراهم نشده است در مواجهه با وضعیت بدحجابی جامعه، دچار مشکلات اساسی می شوند. بدحجابی باعث تحریک غریزه جنسی که یکی از قویترین غرایز انسان، به خصوص جوانان که در اوج شکوفایی غرایز هستند می شود. اما در این میان تکلیف جوانانی که ازدواج نکرده اند و توانایی پاسخگویی به غریزه خود را در حال حاضر ندارند چیست؟

در این شرایط کسانی که مجرد هستند مسلما دچار سرکوب جنسی می شوند و حتی کسانی هم که متأهل هستند با خوردن غذاهای ناسالم دچار بی میلی جنسی نسبت به همسر یا تنوع طلبی جنسی می شوند که این مسئله علت بسیاری از طلاق هایی است که صورت می گیرد.

ناگفته نماند که جوانان این مرز و بوم با درسی که از شهیدان گرفته اند ـ همان دلاورانی که در اوج جوانی، برای دفاع از دین خداوند از لذات شهوانی خود گذشتند ـ نهایت تلاش خود را برای تهذیب نفس و بیمه شدن در مقابل این ناهنجاری ها انجام می دهند؛ اما ایمان همه در سطحی عالی نیست و لذا در مواجهه با معضلات بدحجابی، اعم از بدحجابی گفتاری، رفتاری، پوششی و ... دچار مشکل های اساسی و بعضا افسردگی های موقت یا بلند مدت می شوند.

--------------------------------------------------------------------------------

جالب این است که بعضی از روانشناسان به بعضی از جوانان که برای درمان افسردگی خود به آنها رجوع می کنند، توصیه می کنند دوستی های موقت را تجربه کنند و یا عده ای به این موضوع رنگ دینی زده و ازدواج موقت را مطرح می کنند اما چنین پیشنهادی نه تنها مشکل گشا نیست بلکه وضع را به مراتب بدتر خواهد کرد چراکه همه انسان ها نیازمند روابطی پایدار و مطمئن و محبت آمیز هستند و تجربه رابطه ای موقت که ضربات روحی ناشی از آن، گاها تا همیشه باقی می ماند بسیار بدتر از تجربه نکردن آن است.

از طرفی دلیل افسردگی جوانان تنها بهره مند نبودن از روابط عاطفی و جنسی با جنس مخالف نیست بلکه بسیاری از اوقات بهره مندی باعث افسردگی می شود. برای اکثر قریب به اتفاق جوانان ایرانی حتی آنانکه سطح بالای تقوا را ندارند، ممکن است به خاطر ناهنجاری های موجود در اجتماع دچار لغزش هم بشوند و لذتی زودگذر را تجربه کنند، اما افسردگی ناشی از شکستن حدی الهی برایشان به مراتب آزرده دهنده تر خواهد بود. باز هم جالب است که برای بسیاری، شکستن این حد، نگاهی حرام یا لذتی در گفتگو با جنس مخالف است اما اثرات روحی طولانی مدتی به دنبال خواهد داشت و مورد اخیر فقط مربوط به مجردها نمی شود بلکه متاهل ها بیشتر از این قضیه رنج می برند.

--------------------------------------------------------------------------------

اینجا غرب نیست که جوانان فقط معضل مسائل جنسی داشته باشند، اینجا ایران است؛ کشور جوانان مسلمان و برای جوان مسلمان بسیار مهمتر از رفع غرایز جنسی، حفظ ایمان و بارورتر کردن آن است.

اما امروزخیابان ها درس شهوت می دهند. غرایز را بارور و روح انسان را کوچک می کند. روح را سنگین می کنند تا مبادا اوج بگیرد. مگر نه اینکه تفاوت انسان و حیوان در داشتن روح انسانی است؟ یعنی همان چیزی که امروز جزو بی ارزش ترین ها است! 

امروز برای ضرباتی که به جسم می زنند دیه تعیین می کنند اما برای هزاران ضربه ای که روزانه به روح انسان وارد می شود چاره چیست؟

چقدر تلخ است روزهایی را که برای نزدیک شدن به خداوند باید سپری کنیم باید بگذاریم برای رام کردن غرایزی که همین اجتماع آنان را سرکش کرده است!

چقدر تلخ است که متأهلین باید برای حفظ زندگی هایشان این روزها بسیار تلاش کنند!

قیمت دیه جسم خاکی مان روز به روز بالاتر می رود اما آیا روحمان انقدر بی ارزش شده است که حتی نمی توانیم اعتراض کنیم به ضربه هایی که هر روز در اجتماع می خوریم؟

با وجود تبعات دردناک بی حجابی دلیل این همه پافشاری برای تکرار عملی اشتباه چیست؟

امروز بدحجاب ها بی رحم ترین قشر اجتماع هستند؛ چه خود بدانند و چه در غفلت باشند، فرقی نمی کند. چراکه اثر بی حجابیشان امروز گریبانگیر عده بی شماری می شود و همه واقف به اهمیت حق الناس هستیم.

تنها راه حل منطقی برای رفع این معضلات اساسی، رعایت حجاب از طرفی و ازدواج از سوی دیگر است. این نسخه تنها مخصوص مسلمانان نیست بلکه بالا رفتن میزان افسردگی و ناهنجاری های بیشمار اجتماعی و موج بازگشت به عفاف در اروپا و آمریکا، نشان می دهد حجاب امری فطری و ضروری است، ازدواج جوانان نیز هم. 

لینک  مربوطه 

 http://yasinmosavi.iranblog.com/?mode=DirectLink&id=920082